این چه لطف است که با یار وفادار من است
که به من همسفر و خانه نگهدار من است
هر که را طبل رحیل از تپش دل باشد
در بیابان طلب قافله سالار من است
خواب در خلوت من حلقه بیرون درست
تا خیال تو انیس دل بیدار من است
فلک بی سروپا ذره شیدایی اوست
آفتابی که نهان در پس دیوار من است
محو دیدار ترا پای سفر در خواب است
ورنه این دایره ها مرکز پرگار من است
زشت را آینه صاف مکدر سازد
چه عجب دشمن اگر منکر اطوار من است؟
زان غباری که خط از روی تو انگیخته است
محنت روی زمین بر دل افگار من است
از تهیدستی خود شکوه ندارم صائب
خار صحرای قناعت گل بی خار من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر به ابراز محبت و ارادت به یار وفادارش میپردازد. او یار خود را همسفر و نگهدار میداند و از محبتش به عنوان قافلهسالار در مسیر زندگی یاد میکند. شاعر احساسات عمیق خود را در خواب و خیال به تصویر میکشد و میگوید که عشق یار، آرامش دل و روشنایی زندگیاش است. او به زیباییهای یار اشاره میکند و میگوید که محنتها و مشکلات زندگیاش به خاطر دوری از اوست، اما در عین حال از تهیدستی خود شکایت نمیکند، زیرا قناعت برای او مانند گل بیخار است. در کل، این شعر مملو از احساس عشق و ارادت به یاری وفادار است.
هوش مصنوعی: این چه مهری است که همراه و یاور وفادار من دارد، که همسفر من است و در زندگیام مانند یک خانه، حمایت و نگهداری میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دلتنگی و شوق سفر در دلش نواخته شود، در بیابان جستجو برای رهبر کاروان من است.
هوش مصنوعی: در تنهایی من خواب به دور من حلقه زده است، زیرا تصور تو آرامش بخش دل بیدار من است.
هوش مصنوعی: آسمان بیریشه و بیپایه، نشانهای از جنون اوست. خورشیدی که در پس دیوار من پنهان است.
هوش مصنوعی: در خواب هستم و در حال سفر به سوی تو، زیرا دیدن تو برایم بسیار اهمیت دارد. اگر نه، این دایرههایی که میبینم، تنها به دور من میچرخند و نشانهای از مرکز من، یعنی تو، هستند.
هوش مصنوعی: اگر کسی زشت باشد، آینهای صاف هم او را زشت نشان میدهد. پس جالب نیست که اگر دشمنی، رفتارهای من را نادیده بگیرد و انکار کند؟
هوش مصنوعی: از غباری که بر اثر خط تو بر روی زمین نشسته، دل من به درد و غم افتاده است.
هوش مصنوعی: من از بیپولی خود ناراحت نیستم، زیرا در بینیازی و قناعتی که دارم، مانند گلی هستم که در دشت خاری ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است
شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است
ساروان رَخت به دروازه مَبَر کان سرِ کو
[...]
در سراپردهٔ جان خانهٔ دلدار من است
گوشهٔ دیدهٔ من خلوت آن یار من است
تا که از نور جمالش نظرم روشن شد
هر کرا هست نظر عاشق دیدار من است
هر کجا ناله ای از غیب به گوش تو رسد
[...]
محتسب بر حذر از مستی سرشار من است
سنگ بگریزد از آن شیشه که در بار من است
آسمان مشتری جنس هنرها گردید
که دکان سوختنم گرمی بازار من است
از دهن غنچه صفت دست اگر بردارم
[...]
سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است
بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است
نشود یار کسی اگر یار من است
شب به گوشت چو رسد نالهٔ مرغان اسیر
نالهٔ بیاثر از مرغ گرفتار من است
از غمش مردم و، گر شکوه کنم شرمم باد؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.