کسی کز عقل وحشی شد چون مجنون بد نمی بیند
زخود رم کرده آزاری زدام و دد نمی بیند
سبکروحی که شد سرگرم سیر عالم بالا
سرش چون شمع اگر در زیر پا افتد نمی بیند
درین عبرت سرا سالک ره باریک عقبی را
زدنیا چشم ظاهر تا نمی پوشد نمی بیند
غباری نیست بر خاطر زشبنم باغ جنت را
دل روشن زچوب منع دست رد نمی بیند
زند آیینه را بر سنگ اگر چون خضر اسکندر
میان خویش و آب زندگانی سد نمی بیند
مگر حفظ الهی دستگیر مردمان گردد
وگرنه پیش پای خود یکی از صد نمی بیند
ندارد جز گرستن خنده بیهوده انجامی
مآل خویش را برقی که می خندد نمی بیند
به زیر پایه بید آن که از خورشید آساید
زهر برگی به فرقش تیغ می بارد نمی بیند
به این باریک بینی عنکبوت از حرص کوته بین
که خود پیش از مگس در دام می افتد نمی بیند
کسی کز چشم بد فرزند خود را پاس می دارد
به فرزند کسان صائب به چشم بد نمی بیند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.