چشم پر خون، صدف گوهر یکدانه اوست
دل هر کس که شود زیر و زبر خانه اوست
لیلی وحشی ما را نبود خلوت خاص
روز هر کس که سیه گشت، سیه خانه اوست
هر دل خسته که خون می چکد از فریادش
می توان یافت که ناقوس صنمخانه اوست
بر لب هر که بود مهر خموشی جاوید
بوسه زن از سر اخلاص، که پیمانه اوست
این پریشان سفرانی که درین بادیه اند
همه را روی توجه به در خانه اوست
حرف آن سلسله زلف، مسلسل بادا!
که شب هستی ما زنده به افسانه اوست
آن که سجاده اش از سینه بی کینه ماست
دل صد پاره ما سبحه صد دانه اوست
هر چراغی نکند دیده ما را روشن
ما و آن شمع که نه دایره و پروانه اوست
هیچ کس گرد دل ما نتواند گردید
کاین شکاری است که در پنجه شیرانه اوست
دام او می کند آزاد ز غم ها دل را
سیر چشمی ز دو عالم، اثر دانه اوست
این کهن قصر که پشت سر طوفان دیده است
بی قرار از اثر جلوه مستانه اوست
چاره دردسر هستی ناقص صائب
گر ز من می شنوی، صندل بتخانه اوست
آشنایی که ز من دور نگردد صائب
در خرابات جهان معنی بیگانه اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قمری دارم کین چشم نهان خانه اوست
دل و جان عاشق آن نرگس مستانه اوست
من ازان یار چه گویم؟ که عجب دلداریست!
شمع جانست و جهان عاشق و پروانه اوست
قصه عشق غریبست و نشاید گفتن
[...]
می عشق است که عالم همه میخانهٔ اوست
خرد پیر، خراباتی دیوانهٔ اوست
همه جا جلوه گه لیلی صحرایی ماست
هر کجا چشم غزالیست سیه خانهٔ اوست
یارب آن لعل شکرخا همه جا نوشش باد
[...]
فارغ از کعبه و از بتکده دیوانهٔ اوست
دل دیوانهٔ او کعبه و بتخانهٔ اوست
حرم و دیر تفاوت نکند عاشق را
هر کجا مینگرد جلوهٔ جانانهٔ اوست
گرچه عالم هم از کون و مکان افسانه است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.