گنجور

 
صائب تبریزی

نیم بیدرد دایم پیچ و تاب ساکنی دارم

چو نبض ناتوانان اضطراب ساکنی دارم

ز سوز عشق ازین پهلو به آن پهلو نمی گردم

درین دریای پر آتش کباب ساکنی دارم

مشو ای آهنین دل از کمند جذبه ام غافل

که چون آهن ربا در دل شتاب ساکنی دارم

ربایم هر که را از گلرخان بر من گذار افتد

ز حیرت گرچه چون آیینه آب ساکنی دارم

ندارم در گره چیزی که ارزد بیقراری را

درین دریای پرشورش حباب ساکنی دارم

گره گردیده ام چون کهربا هر چند در ظاهر

نهان در پرده دل اضطراب ساکنی دارم

به آواز جرس نتوان مرا بیدار گرداندن

که من همچون ره خوابیده خواب ساکنی دارم

علاج شعله سرکش ز آب نرم می آید

سوال تند دشمن را جواب ساکنی دارم

ز سرعت گرچه روی سیل را بر خاک می مالم

به قدر آرزومندی شتاب ساکنی دارم

اگرچه دور گردان می شمارندم ز بیدردان

به هر رگ چون ره خوابیده خواب ساکنی دارم

تو ای سیل سبکرو وصل دریا را غنیمت دان

که من چون آهن و فولاد آب ساکنی دارم

امید صلح هر جا هست از خود می دوم بیرون

به هر جا تند باید شد عتاب ساکنی دارم

به ظاهر چون کتان در پرتو مهتاب اگر محوم

به تار و پود هستی پیچ و تاب ساکنی دارم

ندارم با کمال ناامیدی موج بیتابی

درین دریای پر وحشت سراب ساکنی دارم

به جای دعوی از حرفم تراوش می کند معنی

خم سربسته ام بوی شراب ساکنی دارم

عجب دارم نسوزد دانه ام را برق نومیدی

که چشم آبیاری از سحاب ساکنی دارم

ز من صائب درین بستانسرا تندی نمی آید

گل نشکفته ام، بوی گلاب ساکنی دارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
واعظ قزوینی

چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دارم

چو جوش باده دایم اضطراب ساکنی دارم

ز خود هر چند بگریزم، همان در بند خود باشم

رم آهوی تصویرم، شتاب ساکنی دارم

مباش ای ساحل غم، چشم بر راهم؛که من کشتی

[...]

سعیدا

به بوی زلف جانان پیچ و تاب ساکنی دارم

چو بخت خویشتن امروز خواب ساکنی دارم

ز سردی های اوضاع فلک طبعم نمی جوشد

در این مینای سنگین دل شراب ساکنی دارم

نمی ریزم به روی خاک هر در اشک حاجت را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه