بیتو گر شاخ گلی دیده تماشا میکرد
مشق نظاره آن قامت رعنا میکرد
دل صد پاره ما دفتر اگر وا میکرد
آتش لاله چه با دامن صحرا میکرد
وصل جاوید حجاب نظر آگاهی است
قطره ما سفری کاش ز دریا میکرد
ماه رخسار تو انگشتنما بود آن روز
که فلک هاله آغوش مهیا میکرد
تیغ ناز تو اگر آب مروت میداشت
گریه بر زندگی خضر و مسیحا میکرد
گرچه دل روز خوش از گلخن افلاک ندید
اینقدر بود که آیینه مصفا میکرد
حسن خود را اگر از چشم تر ما میدید
آن ستمکاره بیباک چه با ما میکرد
اگر از چشم بد خلق نمیاندیشید
صائب از لطف سخن کار مسیحا میکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حسرت و عشق عمیق گوینده نسبت به محبوب اشاره دارد. او از بیوجودی محبوب خود رنج میبرد و به زیباییها و ویژگیهای او فکر میکند. گوینده از تأثیر وجود محبوب بر زندگیاش میگوید و اینکه اگر محبوب را از نزدیک میدید، چه احساسی به او میداده است. به طور کلی، شعر به تنگناهای عشق و زیباییهای تحت تأثیر آن اشاره دارد و گوینده را در کشمکشی عاطفی و مملو از حسرت تصویر میکند.
هوش مصنوعی: اگر بدون تو به تماشای یک شاخه گل مینشستم، فقط به خاطر زیبایی و مجذوب کننده بودن قامت تو بود.
هوش مصنوعی: اگر دل شکستهی ما را باز میکردیم، آتش گل لاله چه بر دامن دشت میافروخت.
هوش مصنوعی: وصال ابدی، نیازمند نگاهی عمیق و آگاهانه است. ای کاش ما به مانند یک قطره میتوانستیم از دریا سفر کنیم.
هوش مصنوعی: در آن روز که آسمان به زیبایی عاطفه و عشق آماده میشد، چهرهی تو به گونهای درخشان و مشخص جلوهگر بود که همه نگاهها را به خود جلب میکرد.
هوش مصنوعی: اگر شمشیر زیبایی تو رحم و مروت داشت، باید بر زندگی خضر و مسیحا نیز گریست.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل از زیبایی روزگار آسمانی بهرهای نبرد، اما به اندازهای بود که بتواند آینهای صاف و روشن بسازد.
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق زیبا خود را از دیدگان ما میدید، آن بیرحم چه رفتارهایی با ما میکرد.
هوش مصنوعی: اگر انسانها به بدیهای یکدیگر فکر نمیکردند، صائب با مهارت و زیبایی اشعارش مانند مسیحا عمل میکرد و میتوانست شفابخش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد
نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت
صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد
شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم میسوخت
[...]
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
[...]
دوش در حلقه زلف تو دلم جا میکرد
هردم از هر شکن آن گرهی وامیکرد
هر گره را که از آن حلقه گشادی میداد
پرتو دیگر از آن روی تماشا میکرد
چشمش از نور جمال تو جلایی مییافت
[...]
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد
بهر عکس رخ آن ساقی زیبا میکرد
آن چه روی است که چون عکس به می میانداخت
عکس خورشید در آب خضر افشا میکرد
همچو می مست و چو آن عکس همیشد بیخود
[...]
آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد
لب میگون ترا کاش تماشا میکرد
عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت
حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
دل پرخونم اگر آبله بیرون میداد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.