گنجور

 
صائب تبریزی

نهفته چون گنه از خلق دار طاعت خویش

به اطلاع خدا صلح کن ز شهرت خویش

ز ارتکاب گنه نیست شرمگینان را

خجالتی که مراهست ازعبادت خویش

دهان سایل اگر پرگهر کنم چو صدف

چو ابر آب شوم ازقصور همت خویش

بهشت اگر ز در خانه ام گذار کند

قدم برون نگذارم ز کنج خلوت خویش

درین جهان پرآشوب اگر حضوری هست

ازان کس است که قانع بودبه قسمت خویش

گرت هواست که فرمانروا شوی صائب

مپیچ ازخط فرمان، سر اطاعت خویش