بهار شد که ببندند در گلستان را
شکوفه پنبه شود گوش باغبانان را
هزار بار فزون شمع آسیا کرده است
غبار خاطر من آفتاب تابان را
حباب نیست، که از شرم لعل سیرابش
عرق به جبهه نشسته است آب حیوان را
ز ماهتاب بناگوش یار می آید
که شیر مست کند ریگ این بیابان را
صدف به کد یمین رزق خویش می گیرد
عبث به جود ستایش کنند نیسان را
چه ساده ام که به دست تهی طمع دارم
که پر ز بوسه کنم چاه آن زنخدان را
ز جرم عشق نهان داشتن پشیمانم
نمک چشیده و دزدیده ام نمکدان را
بهشت سرمه ازین خاک می برد صائب
به مصر و شام چه نسبت بود صفاهان را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای بهار و تغییرات طبیعت اشاره دارد. او درباره احساسات و عواطف خود در عشق سخن میگوید و از پشیمانیاش در مورد عشق و حسرتی که نسبت به محبوبش دارد، مینویسد. همچنین، او به تلاش و زحمات باغبانان در گلستان و جاذبههای عشق و زیباییهای زندگی میپردازد. در نهایت، شاعر به ارتباط بین مکانها و زیباییها اشاره میکند و به مقایسه بین صفاهان و دیگر شهرها میپردازد.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده است و به زودی درهای باغ پر از گل و گیاه بسته میشود، به طوری که شکوفههای پنبه صدای باغبانان را پر میکند.
هوش مصنوعی: شمعهای آسیا بارها خاموش شدهاند، اما در دل من همچنان یاد و خاطره آفتاب درخشان وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر زیبایی از حبابی اشاره دارد که از زیبایی و جذابیت لعل (گوهر) تحت تأثیر قرار گرفته و به همین دلیل آب حیوانی (آب حیات) که در آن است، بر پیشانیاش نشسته است. شاعر نشان میدهد که گویی حباب از شدت شرم و زیبایی لعل، عرق کرده و این وضعیت او را از آب سرشار میکند. این تعبیر نمادی از زیبایی و تاثیر آن بر اشیاء است.
هوش مصنوعی: از نور ماه، صورت یار درخشان و دلفریب به نظر میرسد، بهطوری که این زیبایی میتواند استعداد و لطافت شنهای این بیابان را به سرمستی و شگفتی بکشاند.
هوش مصنوعی: صدف برای به دست آوردن روزیاش به زحمت و تلاش میافتد و در عوض کسی که به سخاوت مشهور است، نیازی به ستایش دیگران ندارد.
هوش مصنوعی: من چقدر سادهام که با دستان خالی و بیچیز، انتظار دارم که بتوانم چاه آن زنخدان را پر از بوسه کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر پنهان کردن عشق، احساس پشیمانی میکنم. من نمک را چشیدهام و نمکدان را به سرقت بردهام.
هوش مصنوعی: صائب در این بیت اشاره دارد به زیبایی و ارزشهایی که در خاک خود دارد. او به این نکته میپردازد که بهشت و نعمتهای گرانبها، مانند سرمه، از این خاک به نقاط دیگر مثل مصر و شام میرود. در واقع او میخواهد بگوید که چه ارتباطی میان این مناطق با اصفهان وجود دارد، وقتی که خود اصفهان دارای زیباییها و نعمتهای خاص خود است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم
که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
کسی که دام کند نام نیک از پی نان
یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را
خبر بیاور ازیشان به من چو داده بُوی
ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را
بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد
[...]
شریف خاطر مسعود سعد سلمان را
مسخرست سخن چون پری سلیمان را
نسیج وحده که نو حُلّهای دهد هر روز
زکارگاه سخن بارگاه سلطان را
ز شادی ادب و عقل او به دار سلام
[...]
لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را
رخ تو طیره کند اختر درفشان را
به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را
به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را
به جان تو که پرستیدن تو کیش من است
[...]
چه خرمی است که امروز نیست زنگان را
چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را
بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.