کوثر بیداربختی دیده گریان ماست
گرده صحرای محشر سینه سوزان ماست
هر که دارد قطره اشکی، ز ما دارد نظر
هر که دارد آه گرمی، از دل سوزان ماست
وجد ما ذرات عالم را به رقص آورده است
هر کجا سرگشته ای یابید، سرگردان ماست
هر که را با ما سر دعوی است، میدان است و گوی!
داغ سودا نقطه بسم الله دیوان ماست
با گلستانی که ما را آشنایی داده اند
آسمان ها سبزه بیگانه بستان ماست
شور محشر میهمان زخم ما امروز نیست
مدتی شد این نمکدان بر کنار خوان ماست
چون فلاخن بر شکم سنگ از قناعت بسته ایم
سنگ اگر در پله روزی بود، دوران ماست
عمر ما چون موج، دایم در کشاکش می رود
روزی ما چون صدف هر چند در دامان ماست
ما چو طفلان تن به شغل خاکبازی داده ایم
ورنه گوی آسمان ها در خم چوگان ماست
در ریاض ما نروید سرو اقبال بلند
بخت خرم، سبزه بیگانه بستان ماست
دست ما در بند چین آستین افتاده است
ورنه تیغ کهکشان در قبضه فرمان ماست
نیست آیین تکلف شیوه ارباب فقر
هر که روزی از دل خود می خورد مهمان ماست
برگ عیش کوچه گردان جنون در باغ نیست
چون شوند آزاد طفلان، فصل گلریزان ماست
گر دل ما کعبه غم نیست صائب از چه روی
روی غم هر جا که باشد در دل ویران ماست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف درد و رنجهای انسانی میپردازد و از حسرت و کمالات صحبت میکند. شاعر از کوثر بهعنوان نماد نجات و رحمت یاد میکند و بر روی غم و فراق تأکید دارد. او به واقعههای عاشقانه اشاره میکند و میگوید هر کسی که به ما نظر کند یا از ما دلگیر باشد، ارتباطی عمیق با احساسات ما دارد. همچنین، وجود زخمها و غمها بهعنوان نشانههایی از تجربههای زندگی مطرح شده است. این شعر به طور کلی غم و زیبایی زندگی را درهم میآمیزد و دعوت به توجه به احساسات و رنجهای درونی میکند.
هوش مصنوعی: کوثر به عنوان نماد نعمت و برکت، به حالتی از بیداری و آگاهی در زندگی ما اشاره دارد که همراه با گریهای از درد و اندوه است. این حالت نمایانگر دشواریها و رنجهایی است که در زندگی داریم و نشاندهنده قلبی سوزان و غمگین، مانند دشوارترین لحظات روز قیامت است.
هوش مصنوعی: هر کسی که یک قطره اشک دارد، به ما نگاه کرده و هر کسی که آهی از دلش برمیخیزد، از سوز و درد ماست.
هوش مصنوعی: عشق یا حالت شگفتانگیز به نوعی توانسته است که تمام ذرات موجود در جهان را به حرکت درآورد. هر کجا که شما بگردید و در جستجوی چیزی باشید، در واقع آن سرگشتگی و گمگشتگی نشانهای از همین عشق است.
هوش مصنوعی: هر کسی که با ما مشکل و چالش دارد، اینجا میدان و عرصهای برای مبارزه است! احساس عشق و دلبستگی ما، آغاز همه ماجراها و دیوان افکار و احساسات ماست.
هوش مصنوعی: ما به باغی آشنا شدهایم که زیباییهایش ما را به یاد آسمانهای سرسبز و بیگانهای میاندازد، گویی که این باغ تنها متعلق به ماست.
هوش مصنوعی: امروز خبری از شور و شوقی نیست که زخمهای ما را التیام بخشد. مدتی است که این نمکدان—که نماد درد و رنج ماست—در کنار سفرهامان قرار دارد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر قناعت خود، مانند فلاخی که بر شکم سنگ فشار میآورد، خود را محدود کردهایم. اگر سنگی هم روزی در پلهای وجود داشته باشد، آن روز متعلق به ما است.
هوش مصنوعی: زندگی ما همچون موج در دریاست که همیشه در حال نوسان و تغییر است، در حالی که روزی ما مانند مرواریدی است که هرچند در دامان ما قرار دارد، اما هنوز به دست نیامده است.
هوش مصنوعی: ما مانند کودکانی هستیم که سرگرم بازی با خاک شدهایم، اما در واقع تسلط ما بر زندگی و جهان اطرافمان بسیار بیشتر از اینهاست و ما میتوانیم به دستاوردهای بزرگتری دست پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: در باغ و زمین ما، درختی که نماد خوشبختی و عمر طولانی باشد نمیروید، بلکه تنها گیاهان و نعمتهای غریب و خارجی در باغ ما وجود دارند.
هوش مصنوعی: دست ما به خاطر محدودیتها و شرایط نامساعد در حالتی از ناتوانی قرار گرفته است، در حالی که اگر آزاد بودیم، قدرتی عظیم و همچون تیغ کهکشان در اختیار ما بود.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که در دنیای فقر و نیاز، تظاهر کردن و به خود سخت گرفتن معنایی ندارد. هر کسی که با دل خود و به سادگی روزی به دست آورد، برای ما مهمان و عزیز است.
هوش مصنوعی: برگهای شادی و خوشگذرانی در کوچههای دیوانگان در باغ وجود ندارد؛ وقتی که بچهها آزاد میشوند، فصل شکوفهباران و شادی ما آغاز میشود.
هوش مصنوعی: اگر دل ما مانند کعبه، مکانی برای غم و اندوه نیست، پس چرا هر جا که برویم، غم و اندوه در دل ویران ما وجود دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست
زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست
راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم
آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست
نیستم اینجا مقیم ای دوستان بر رهگذر
[...]
آن کزو داریم درد دل دوای جان ماست
درد کز جانان بود سرمایه درمان ماست
یوسف مصر دلست و همچو جان ما را عزیز
بی رخش فردوس اعلی کلبه احزان ماست
آبروئی نیست ما را پیش آن سلطان حسن
[...]
آن قد چون نارون بنگر که از بستان ماست
و آن گل سیراب بنگر کز سرابستان ماست
نغمه ی بلبل شنو در بوستان بر روی گل
وآن فغان و ناله و آشوب کز دستان ماست
گفت سروی ناز دیدم در کنار جویبار
[...]
مدتی شد کآتش سودای تو در جان ماست
زآن تمنایی که دایم در دل ویران ماست
مردم چشمم به خوناب جگر غرقند از آن
چشمهٔ مهر رخش در سینهٔ نالان ماست
آب حیوان قطرهای زآن لعل همچون شکر است
[...]
عشق او آب حیات و آن حیات جان ماست
این چنین سرچشمه ای در جان جاویدان ماست
گنج عشق او که در عالم نمی گنجد همه
از دل ما جو که جایش در دل ویران ماست
جان ما با غیر اگر باری حکایت کرده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.