نیست امروز ز مژگان گهرافشانی من
گریه شسته است به طفلی خط پیشانی من
زلف چون حاشیه بر گرد سرش می گردد
در کتابی که بود شرح پریشانی من
چون رگ سنگ، زمین گیر گران پروازی است
مژه در دیده آسوده حیرانی من
می دهد حیرت سرشار من از حسن تو یاد
رتبه گنج عیان است ز ویرانی من
هر چه در خاطر من می گذرد می دانند
سادگی آینه بسته است به پیشانی من
در خزان ناله رنگین بهاران دارند
بلبلان چمن از سلسله جنبانی من
شعله شوخ به فانوس مقید نشود
اطلس چرخ بود داغ ز عریانی من
شرر از سنگ برون آمد و من در خوابم
سنگ بر سینه زند دل ز گرانجانی من
گرچه تلخ است درین باغ مذاقم صائب
گوش گل، تنگ شکر شد ز غزلخوانی من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج شاعر و تأثیر عشق بر احساسات اوست. شاعر از غم و تنهایی خود میگوید و اشاره میکند که زیبایی محبوبش همیشه در ذهن او باقیمانده و حسرت او را بیشتر میکند. او به تضاد میان خوشبختی و غم، بهار و خزان، و معصومیت و پیچیدگی احساسات اشاره میکند و به نوعی ناتوانی در فرار از این احساسات پرداخته است. در کنار این، او از شنیدنیهای غزلخوانیاش و تأثیر آن بر گلها نیز سخن میگوید، که نشاندهنده عمق احساساتش و اثراتی است که عشق و شعر بر دنیای او میگذارند.
هوش مصنوعی: امروز اشکهای من از پلکهایم نمیریزد؛ زیرا گریهام به نوزادی یادگار خطی بر پیشانی من باقی گذاشته است.
هوش مصنوعی: زلف او مانند حاشیهای دور سرش میچرخد، در کتابی که داستان پریشانی من را روایت میکند.
هوش مصنوعی: چنان که سنگ در زمین گیر میافتد، چشم من که پر از نگرانی است، مانند مژهای در آرامش حیرت فرو رفته است.
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی زیاد من از زیبایی تو نشاندهندهی این است که موقعیت گرانبهایی که دارم، به اندازهٔ گنجی آشکار است و این در حالی است که من در حال ویرانی و نابودی هستم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهن من میگذرد، آنها (شاید دیگران) از آن باخبرند؛ چون سادگی و بیپرده بودن من مانند آینهای است که تمام چیزهای درونیام را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: بلبلان چمن در فصل خزان، با نالههایی زیبا یاد بهار را زنده نگه میدارند و این به خاطر جنبش و تحرک من است.
هوش مصنوعی: شعلهی بازیگوشی که در دلش شوق زندگی است، به نور لامپها و محدودیتها پایبند نیست. آتش زندگی من از احساس عریانی و بی تجملی ناشی میشود.
هوش مصنوعی: به ناگهان آتش از سنگی بیرون آمد، اما من در خواب غفلت هستم، در حالی که دلم بر اثر بار سنگینی غم، بر سینهام میکوبد.
هوش مصنوعی: هرچند که طعم دلم در این باغ تلخ است، اما گل ها از صدای شعر من شیرینی بیشتری یافتهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر حقیقت نشدت واقعه جانی من
زلف را پرس که از کیست پریشانی من
پیش نه آینه آشوب جهانی بنگر
تا بدانی صنما موجب حیرانی من
غمزه هایت به فسون در دل من در رفته
[...]
شد عیان بر همه کس بی سروسامانی من
چون سرزلف، مثل گشت پریشانی من
رحمی ای عشق خدا را تو بحیرانی من
که گذشته است زحد بی سر و سامانی من
از تو هر جمع پریشان و پریشان تو زجمع
وقت شد جمع شد اسباب پریشانی من
آنچنان از تو خرابم که زمن جغد گریخت
[...]
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگْ گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.