گنجور

 
صائب تبریزی

هر کس نکرده در گرو می کتاب را

نگرفته است از گل کاغذ گلاب را

دل را ز درد و داغ به تدریج پخته کن

هشدار خامسوز نسازی کباب را

شرمی بدار از جگر آتشین ما

تا چند چون گهر به گره بندی آب را؟

روشندلان ز مرگ محابا نمی کنند

نور از زوال کم نشود آفتاب را

عمر دوباره مسئلت آنها که می کنند

گویا ندیده اند جهان خراب را

دست از هوا بشوی که ترک هوای پوچ

در یک نفس رساند به دریا حباب را

روی سیه به اشک ندامت شود سفید

باران برآورد ز سیاهی سحاب را

از خط ملاحت لب میگون او فزود

شور از نمک زیاده شود این شراب را

هر صبح و شام، غیرت آن حسن بی زوال

خون از شفق کند به جگر آفتاب را

بس نیست چشم نرم ترا پرده های خواب؟

کز مخمل دو خوابه کنی رخت خواب را

آرد برون چو تیر خدنگ از کمان سخت

امید خاکبوس نهال تو آب را

صائب کجا به ذره ما رحم می کند؟

گردون که خاکمال دهد آفتاب را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۸۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را

وی بر خطا گزیده طریق صواب را

در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد

مست از خطا نگردد واجب عقاب را

گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ

[...]

ادیب صابر

ساقی کمی قرین قدح کن شراب را

مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را

جام از قیاس آب و می از جنس آتش است

ساقی نثار مرکب آتش کن آب را

بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را

برقع فروهلد به جمال آفتاب را

گویی دو چشم جادوی عابدفریب او

بر چشم من به سحر ببستند خواب را

اول نظر ز دست برفتم عنان عقل

[...]

امیرخسرو دهلوی

دیوانه می کنی دل و جان خراب را

مشکن به ناز سلسله مشک ناب را

بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال

تو خون من بریز ز بهر ثواب را

بوی وصال در خور این روزگار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
سلمان ساوجی

زان پیش کاتصال بود خاک و آب را

عشق تو خانه ساخته بود این خراب را

مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار

پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟

تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه