ز گیرایی چنان گشته است بی برگ و نوا دستم
که نتواند گرفت افتادگی را از هوا دستم
نگیریم تنگ در آغوش تا آن خرمن گل را
نمی آساید آغوشم نمی آید به جا دستم
همانا از گل بیت الحزن کردند تخمیرم
که هرگز چون سبو از سر نمی گردد جدا دستم
به فکر دامن آن غنچه مستور افتادم
گره در آستین چون غنچه گردید از حیا دستم
ز حسن بی نیازی پنجه می زد با ید بیضا
به چشم خلق گردید از طمع چون اژدها دستم
گریبان می درد دامان گل از اشتیاق من
چه سر سبزی است با بختم چه اقبال است با دستم
کمند موج را در تاب دارد اضطراب من
به دریای غم افتدگر بگیرد ناخدا دستم
اگر صائب ندارم گوهر ارزنده ای در کف
بحمدالله که خالی نیست از نقد دعا دستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالت روحی و احساسات عمیق خود سخن میگوید. دستش به خاطر غم و ناامیدی در حالتی بیحالت و بدون نشاط قرار دارد و نمیتواند از شرایط سخت رهایی یابد. او به یاد آغوش محبت و عشق میافتد، اما نمیتواند از آن بهرهمند شود. احساساتی چون اشتیاق و آرزو در او شعلهور است، اما در عین حال، حسرت و دردهای عاطفی او را در بر گرفتهاند. در پایان، شاعر به ارزش دعای خود اشاره میکند و متوجه میشود که حتی اگر چیزی مادی نداشته باشد، دعا و نیایش او از خالی بودن دستش نمیکاهد.
هوش مصنوعی: دست من به قدری بیرمق و ناتوان شده که نمیتواند حتی از هوا چیزی را نگه دارد یا از زمین بلند کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ما نباید به طور مکرر و با شدت به دیگران نزدیک شویم، چون ممکن است این نزدیکی و وابستگی ما را از دریافت لذتهای واقعی و زیباییهای زندگی بازدارد. همچنین نشان میدهد که در شرایط خاص، ممکن است نتوانیم به درستی ارتباط برقرار کنیم و احساسات خود را نشان دهیم.
هوش مصنوعی: در واقع از گل غم، خمیری ساختهاند که هرگز دست من از آن جدا نمیشود، مانند اینکه سبو هرگز از سرش جدا نمیگردد.
هوش مصنوعی: به یاد آن غنچه پنهان افتادم و وقتی به آن فکر کردم، دستم به دلیل شرم و حیا مانند غنچه بسته شد و در آستینم گره خورد.
هوش مصنوعی: به خاطر جمال و زیباییاش، به طرز معجزهآسا و بدون نیاز به چیزی، در دل مردم نفوذ کرد و باعث شد که طمع و حرص آنها مانند اژدهایی بزرگ در دستانم احساس شود.
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که عشق و اشتیاق من باعث میشود که دل به گل و زیبایی آن بدهم. چه خوشبختی است که من چنین حالتی دارم و سرنوشتم چگونه با من مهربان است.
هوش مصنوعی: اضطراب من مانند کمندی است که بر روی موجها تاب میخورد؛ اگر در دریای غم غرق شوم، کاش ناخدای من دستم را بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر من هم گنجی با ارزش در دست ندارم، خوشحالم که دستم خالی از دعا نیست و میتوانم از آن بهرهمند شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن روزی که دور افتاد زان زلف دو تا دستم
گره نگشاید از کار کسی مانند پا دستم
ز زیر ناخنم چون گل ز غیرت خون به جوش آید
چو سازد آرزوی رنگ از برگ حنا دستم
مرا دست تهی از آستین بیرون نمی آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.