گنجور

 
صائب تبریزی

آن که داغ لاله زار از روی آتشناک اوست

سینه ما چاک چاک از غمزه بیباک اوست

آن که چون مجنون مرا سر در بیابان داده است

حلقه چشم غزالان حلقه فتراک اوست

می کند روشندلان را تربیت دهقان عشق

دانه های پاک یکسر در زمین پاک اوست

پخته می گردد دل خامان ز درد و داغ عشق

آفتاب این ثمرها روی آتشناک اوست

چون هدف هر کس که شد در خاکساریها علم

هر کجا تیر جگردوزی بود در خاک اوست

گر به ظاهر خاطر صائب غمین افتاده است

عشرت روی زمین در خاطر غمناک اوست

 
 
 
صائب تبریزی

آن که چاک سینه ام از غمزه بیباک اوست

خنده صبح قیامت یک گریبان چاک اوست

باده عشق از سبکروحی به ما آمیخته است

ورنه روی آسمان نیلی ز دست تاک اوست

برق می بوسد زمین خاکساران را ز دور

[...]

سلیم تهرانی

خضر از لب تشنگان روی آتشناک اوست

یوسف از خیل اسیران گریبان چاک اوست

گر سری دارم به زلف خوبرویان دور نیست

کز پریشان خاطری پندارم آن فتراک اوست

بخت آنم کو، که گوید چون رسد بر تربتم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه