گنجور

 
صائب تبریزی

سبزه جوی شهد، نیشترست

حقه سبز زهر، پرشکرست

چشم پوشیده پرده دار دل است

لب خامش نگاهبان سرست

زهر چشمش میان خندیدن

همچو بادام تلخ در شکرست

هر چه غیر از شراب، بار دل است

هر چه جز نغمه است دردسرست

موشکافی هنر نمی باشد

چشم از عیب دوختن هنرست

میوه ای نیست به ز آزادی

نتوان گفت سرو بی ثمرست

(حقه سر به مهر آبله ام

خونی صد کلید نیشترست)

(نگه سیر چشم غواصم

آبخوردم ز چشمه گهرست)

(در دیاری که ما ضعیفانیم

شعله راچشم همت از شررست)

(خنده صبح حشر با آن شور

شب ما را نمکچش سحرست)

از رگ ابر کلک من صائب

دامن روزگار پرگهرست

 
 
 
مسعود سعد سلمان

وآنچه گفتم همه درست ترست

که به خوبی زبیده دگرست

وطواط

نه رخست آن ، که زهره و قمرست

نه لبست آن ، که سر بسر لشکرست

نیست درصد هزار سوسن و گل

آن طراوت که اندران پسر ست

خانه او زحسن طلعت او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
انوری

منصب از منصبت رفیع‌ترست

هر زمانیت منصبی دگرست

این مناصب که دیده‌ای جزویست

کار کلی هنوز در قدرست

باش تا صبح دولتت بدمد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه