با کمند زلف تسخیر دل افگار کن
این کهن اوراق را شیرازه از زنار کن
نیست جرمی در جهان بالاتر از هستی تو
تا نفس در سینه داری صرف استغفار کن
بر لب بام آ، به زردی چون نهد رو آفتاب
وقت رفتن شربتی در کار این بیمار کن
در خراب آباد عالم آشنارویی نماند
روی چون آیینه خورشید در دیوار کن
دزد آتشدست غفلت در کمین فرصت است
شمع بالین خود از چشم و دل بیدار کن
هیچ کس را نیست در روی زمین درد سخن
نامه خود را به کار رخنه دیوار کن
نیستی صائب حریف منت ابر بهار
کشت خود را سبز از مژگان گوهربار کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذبه یک معشوق اشاره دارد و از او میخواهد که با زلف خود دلها را تسخیر کند و به دنیای کهن شکل جدیدی ببخشد. او به این نکته میپردازد که هیچ چیزی در جهان به اندازه وجود معشوق ارزشمند نیست و از او میخواهد که همواره در حال استغفار باشد. همچنین در اشاره به زیباییهای طبیعی، شاعر به آفتاب و زیباییهای آن توجه کرده و از معشوق میخواهد که در زمان نیاز آرامشبخش باشد. او به غفلت و فرصتهای از دست رفته اشاره کرده و لازم میداند که از لحظات زندگی به درستی استفاده شود. نهایتاً، شاعر به این نکته میپردازد که هیچ کس به اندازه او در روی زمین ناراحت نیست و از معشوق میخواهد که با زیباییهای خود به زندگیاش رونق ببخشد.
هوش مصنوعی: با تارهای زلف خود دلهای پریشان را تسخیر کن و این ورقهای کهنه را به هم ببند و سامان ده.
هوش مصنوعی: در جهان، هیچ خطایی بالاتر از وجود تو نیست. تا زمانی که نفس در سینهات است، تنها کار تو باید درخواست بخشش باشد.
هوش مصنوعی: به بالای بام برو، وقتی خورشید به زردی میافتد، برای این بیمار نوشیدنیای آماده کن که در حال رفتن است.
هوش مصنوعی: در این دنیای ناپایدار و خراب، دیگر دوستی قابل اعتماد باقی نمانده است. پس بهتر است که مانند نور خورشید، درخشان و نمایان باشی.
هوش مصنوعی: غفلت و بیتوجهی، مانند دزدی که در کمین است، میتواند فرصتی برای آسیب به شما باشد. پس باید هوشیار باشید و آگاهانه مراقب خودتان و موقعیتها باشید.
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا وجود ندارد که به مشکلات و رنجهای خود اشاره نکند، پس بهتر است که این دردها را در دل نگه داریم و مانند نقشی بر دیوار، آنها را با خود حمل کنیم.
هوش مصنوعی: صائب، تو دیگر نیستی که از باران بهار بهرهمند شوی. با چشمان باارزش خود، کشت خود را سبز کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا مستان خواب آلوده را بیدار کن
از فروغ باده رنگ رویشان گلنار کن
لاابالی پیشهگیر و عاشقی بر طاق نه
عشق را در کار گیر و عقل را بیکار کن
گر ز چرخ چنبری از غم همی خواهی نجات
[...]
باغ و بستان از در دیدار شد دیدار کن
کار عشرت ساز و کار دیگر اندر کار کن
لهو و شادی و نشاط و خرمی بسیار کن
با بتان و گلرخان آهنگ زی گلزار کن
عیش را تدبیر ساز و لهو را هنجار کن
[...]
نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن
آخر ای جان و جهان، جامی دگر در کار کن
فتنه در خواب قیامت خفته است، ای جان، دگر
زلف مشکین برفشان و فتنه را بیدار کن
هوشیاران را ز جام شوق خود سرمست ساز
[...]
یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن
با هوای کوی خود زین مستیم هشیار کن
دور کن نیش هوسهای جهان را از دلم
غنچه ام را در هوای خود گل بی خار کن
تا ز خون فاسد اندیشه ها گردم سبک
[...]
یارب از پیمانه صحت مرا سرشار کن
از شراب درد مستم کرده ای هشیار کن
خانه ام دارالشفا گردان ز روی مرحمت
آشیانم را لبالب از گل بیخار کن
از اجابت آبرو ده ناله گرم مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.