با کمند زلف، خوبان بر صف دل می زنند
آه ازین دزدان که ره را با سلاسل می زنند
رهروان کعبه دل بی مروت نیستند
کاروان را می کنند آگاه و غافل می زنند
نقش حق چون موج آب زندگانی در نظر
ساده لوحان بر دل خود نقش باطل می زنند
می نهند آنان که دندان خموشی بر جگر
بخیه آسودگی بر رخنه دل می زنند
از تنور لاله طوفان خزان سر می کشد
عندلیبان رخنه دیوار را گل می زنند
غنچه خسبانی که سر در جیب فکرت برده اند
باده گلرنگ را در پرده دل می زنند
صائب آن جمعی که زخم زندگانی خورده اند
بی تأمل سینه بر شمشیر قاتل می زنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.