سرشک تلخ من در گنبد خضرا نمیگنجد
که می پرزور چون افتاد در مینا نمیگنجد
به بیرنگی قناعت کن اگر با عشق یکرنگی
که هرجا عشق آمد رنگ در سیما نمیگنجد
نمیدانم چه خواهد بود احوال گرانجانان
که تنهایی در آن وحدتسرا تنها نمیگنجد
مرا کرد از وطن آواره آخر جوهر ذاتی
که گوهر چون یتیم افتاد در دریا نمیگنجد
دلیلی بر شکوه عشق ازین افزون نمیباشد
که مجنون با کمال ضعف در صحرا نمیگنجد
برون تا رفتم از خود تنگ شد روی زمین بر من
که از خود هرکه بیرون رفت در دنیا نمیگنجد
اگر بیعانه خواهد زلف او عقل و دل و دین را
بده صائب که چند و چون درین سودا نمیگنجد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به بیان احساسات عمیق و دردناک عشق پرداخته است. شاعر به تلخی عشق و ناتوانی در گنجاندن این احساسات در ظواهر و رنگها اشاره میکند. او میگوید که عشق واقعی از هر قید و بندی فراتر است و نمیتواند در قالبهای محدود قرار گیرد. تنهایی و دوری از وطن نیز به این احساسات اضافه شده و نشاندهنده جدایی و لطمههایی است که عشق میزند. در نهایت، شاعر بیان میکند که حتی در ضعف و ناامیدی، عشق همچنان جاودانه و فراتر از محدودیتهای مادی است.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل دارم، در گنبد سبز نمیگنجد، چون درد و رنجی که تجربه کردهام، وقتی در ظرفی کوچک ریخته شود، جا نمیشود.
هوش مصنوعی: به سادگی و بیپیرایه بودن راضی باش اگر از عشق تنها یکدلی و همسویی به دست آوردهای، زیرا هر جا که عشق وجود دارد، زیبایی و رنگی در چهره نمیگنجد.
هوش مصنوعی: نمیدانم حال کسانی که دلهای حساس و ارزشمندی دارند، چگونه خواهد بود، زیرا در فضایی که همه چیز به یکدیگر متصل است، احساس تنهایی نمیتواند جا بگیرد.
هوش مصنوعی: من را از سرزمینم دور کرد، زیرا جوهر واقعی من همانند یتیمی است که در دریا افکنده شده و هیچ جایی برای خود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق مجنون به لیلی آنقدر عمیق و شدید است که حتی در شرایط سخت و بیپناهی نیز نمیتواند از یاد او برود. این نشان میدهد که عشق واقعی فراتر از هرگونه کمبود و ضعف انسانی است.
هوش مصنوعی: زمانی که از خودم خارج شدم، زمین به اندازهای برایم تنگ شد که دیگر جا نمیشد. هر کس که از خود خارج شود، در این دنیا نمیتواند جا بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر او میخواهد برای زلفش بیعانه بگذارد، عقل و دل و دینت را بده، زیرا که جزئیات و نکات این معامله درک نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مه خورشدروی من دمی یک جا نمیگنجد
چنان گرمست بر دلها که در دلها نمیگنجد
نسیم دامنش گلزار گیتی برنمیآرد
غبار موکبش در عرصهٔ غبرا نمیگنجد
شهیدی کز سر کویش غبارآلود بیرون شد
[...]
به لب هردم ز شادی شُکر این سودا نمیگنجد
که در دام تغافل غیر صید ما نمیگنجد
طراز نوبهار عشرت ما چون که سرسبز است
گل نشو و نما در جیب نخل ما نمیگنجد
در آیین وفا لب تشنه ذوق شهادت را
[...]
دل از یادش، در آغوش من شیدا نمیگنجد
ز بس بالیده است این قطره، در دریا نمیگنجد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.