گنجور

 
صائب تبریزی

ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب

شبنم گدای گلشن حسن تو آفتاب

در محفل تو ناله فرامش کند سپند

در آتش تو گریه شادی کند کباب

از وصل گشت گریه من جانگدازتر

از آفتاب، تلخ شود بیشتر گلاب

دیوانه قلمرو صحرای وحشتیم

ما را سواد شهر بود آیه عذاب

بر دیده های پاک، روان است حکم عشق

هر شبنمی که هست، بود خرج آفتاب

پیوسته از هوای خود آزار می کشم

در خانه است دشمن من فرش چون حباب

دست از طمع بشوی که از شومی طمع

در حق خود دعای گدا نیست مستجاب

از عیب می فتد به هنر چشم ها پاک

از بحر تلخ، آب گهر می برد سحاب

شد غفلتم ز عمر سبکسیر بیشتر

سنگین نمود خواب مرا این صدای آب

شاهی که بر رعیت خود می کند ستم

مستی بود که می کند از ران خود کباب

زان دم که دید گوشه ابروی یار را

شد ماه عید ناخنه چشم آفتاب

صائب مکن توقع آسایش از جهان

دلهای آب کرده بود موج این سراب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۹۱۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟

تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟

عنصری

گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب

گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب

گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف

گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب

گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،

بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:

بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز

دیده‌است چشمه‌ای که درو نیست هیچ آب

چشمه‌ست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟

[...]

مسعود سعد سلمان

چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب

رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب

چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه

بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب

از گریه چون غرابم آواز در گلو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب

ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب

با همت تو وهم نداند برید راه

با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب

حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه