گنجور

 
صائب تبریزی

زهی ز اندیشه لعل تو پرخون جام فکرت‌ها

ز خط عنبرینت پشت بر دیوار، حیرت‌ها

دل عارف غبارآلوده کثرت نمی‌گردد

نیندازد خلل در وحدت آیینه صورت‌ها

محیط از چهره سیلاب گرد راه می‌شوید

چه اندیشد کسی با عفو حق از گرد زلت‌ها؟

چنین آن حسن عالم‌سوز اگر بی‌پرده خواهد شد

برون می‌آورد وحدت‌گزینان را ز خلوت‌ها

نگنجد در قبا عاشق، وگرنه از برای ما

مهیا کرده‌اند از اطلس افلاک خلعت‌ها

درآ در حلقه اهل نظر تا روشنت گردد

که در بیماری چشم نکویان است حکمت‌ها

ادب بند زبان عرض مطلب می‌شود صائب

وگرنه خامه ما در گره دارد شکایت‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۶۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها

مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها

مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند

[...]

حسین خوارزمی

ز درد جور آن دلبر مکن ای دل شکایت‌ها

که دردش عین درمانست و جور او عنایت‌ها

کلیم درگه اویی گلیم فقر در برکش

ز فرعونی چه می‌جویی سریر ملک و رایت‌ها

خلیل عشق جانانی درآ در آتش سوزان

[...]

صائب تبریزی

ز سختی‌های عالم قانعان را هست لذت‌ها

هما را استخوان در لقمه باشد مغز نعمت‌ها

شکست عشق را از صبر بر خود مومیایی کن

که در کشتی شکستن خضر را درج است حکمت‌ها

به چشم هر که از نور بصیرت بهره‌ای دارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حکیم سبزواری

کمان شد قامتم از بس کشیدم بار محنت‌ها

دلم صد چاک شد از بس که خوردم تیر آفت‌ها

سپند از انجم و مجمر ز مه هرشب از آن سوزد

که سارد از رخ خوب تو ایزد دفع آفت‌ها

دهید ای ناصحان پندم ز هول حشر تا چندم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه