دل از مژگان خوابآلود در زنهار میآید
بلای جان بود تیغی که لنگردار میآید
میانجی نیست حاجت نقطه و پرگار وحدت را
سر همت بلندان خود به پای دار میآید
ندارد جنگ با هم شیوه مستوری و مستی
ز جوش می به گوشم بانگ استغفار میآید
ز قید صد گره در یک گره میافکند خود را
کسی کز حلقه تسبیح در زنار میآید
تو چون طفلان ز وصل گل به دیدن نیستی قانع
وگرنه کار در از رخنه دیوار میآید
خلاصی از ملامت نیست سرگرم محبت را
سر خورشید هرجا رفت بر دیوار میآید
محال است این که داغ لالهرویان در جگر ماند
گل رنگین به سیر گوشه دستار میآید
نواسنجی که در دل زخم خاری دارد از غیرت
به جای ناله خون گرمش از منقار میآید
سخن را صاف خواهی، لوح دل را صاف کن صائب
که از آیینه طوطی بر سر گفتار میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار میآید
که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
نسیم خوش مگر از باغ جلوه میدهد گل را
که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار میآید
بیا در گلشن ای بیدل، به بوی گل برافشان جان
[...]
چه بویست این چه بویست این مگر آن یار میآید
مگر آن یار گل رخسار از آن گلزار میآید
شبی یا پرده عودی و یا مشک عبرسودی
و یا یوسف بدین زودی از آن بازار میآید
چه نورست این چه تابست این چه ماه و آفتابست این
[...]
ز من در هجر او هردم فغان زار میآید
خوش آن چشمی که آن هردم بر آن رخسار میآید
به بازی سوی من آمد، به شوخی دل ز من بستد
بدو گفتم: چه خواهی کرد؟ گفتا: کار میآید
چو رفتم بر درش بسیار، دربان گفت کاین مسکین
[...]
سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میآید
درخت شوقم از برگش به برگ و بار میآید
ز توفان خفتگان کوچه را آگاه دار امشب
که سیل گریهٔ این دیدهٔ بیدار میآید
حروف نامهام بینقطه آن بهتر که از چشمم
[...]
نسیم صبح پنداری ز کوی یار میآید
به جانها مژده میآرد که آن دلدار میآید
به صد اکرام میباید به استقبال او رفتن
که بوی دوست میآرد ز کوی یار میآید
بدین خوبی و خوشبویی چنان پیدایی و گویی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.