گنجور

 
صائب تبریزی

از دستبرد ناله آتش زبان من

چون جوی شیر، آب شده است استخوان من

تا دست می زنی به هم، از دست رفته ام

بر بادپای گرد سوارست جان من

گلچین به جای گل کف افسوس می برد

از باغ و بوستان همیشه خزان من

انگشت اگر شود خس و خاشاک این چمن

نتوان سخن چو غنچه کشید از زبان من

ذرات روزگار بود خوشه چین مرا

گرم است ازان چو مهر جهانتاب نان من

از بانگ صور، لذت افسانه می برد

درمانده است حشر به خواب گران من

تیر از تنم چو موی برون آید از خمیر

از سنگ بس که نرم شده است استخوان من

یارب چه کرده ام، که دو منزل یکی کند

گرد کسادی از عقب کاروان من

چون غنچه صدهزار خم و پیچ خورده است

در تنگنای مهر خموشی زبان من

از خارخار سینه مرا آشیان بس است

گو برق حادثات بسوز آشیان من

از موج گریه دامی در خاک کرده است

در هر گل زمین مژه خون فشان من

تا لعل آتشین ترا بوسه داده ام

چون لاله سوخته است ز دل تا زبان من

پاک است همچو خانه آیینه، خانه ام

راز نهان بود گل باغ عیان من

صائب هزار حیف که در روزگار نیست

یک اهل دل که فهم نماید زبان من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
میبدی

اندوه این جهان بسر آید جز آن من

معروف شد بگیتی نام و نشان من‌

جمال‌الدین عبدالرزاق

خون شد زفرقت تو دل مهربان من

بربست رخت از غم هجر تو جان من

خوش میگذشت با تو مرا مدتی بکام

هجری بدین صفت نبد اندرگمان من

بی وصل دلکش تو تبه گشت کار من

[...]

امیرخسرو دهلوی

باز آمد آن که سوخته اوست جان من

خون گشته از جفاش دل ناتوان من

هر چند بینمش، هوسم بیش می شود

روزی در این هوس رود البته جان من

آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش

[...]

حسین خوارزمی

ای فاش کرده عشق تو راز نهان من

بالای تو بلای دل ناتوان من

لعل حیات بخش تو آب حیات دل

یاقوت آبدار تو قوت روان من

ماه ملک صفاتی و حور فرشته خوی

[...]

خیالی بخارایی

ای مهر تو انیس دل ناتوان من

ذکر لب و دهان تو ورد زبان من

تا نام تو شنید و نشان تویافت دل

دیگر اثر نیافت ز نام و نشان من

از لوح خاطرم نرود نقش مهر تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه