گنجور

 
صائب تبریزی

آن خال لب ستاره صبح قیامت است

عمر دوباره سایه آن سرو قامت است

آنجا که آفتاب حوادث شود بلند

در ابر می گریز که حصن سلامت است

بر قدر محنت است اگر پله ثواب

ما را ثواب کعبه ز سنگ ملامت است

ما را امید کام دل از زلف یار نیست

گر می دهد به ما دل ما را، کرامت است

این تخم توبه ای که تو در خاک کرده ای

موقوف آبیاری اشک ندامت است

هر شاخ گل که جلوه درین باغ می کند

از خاک برگرفته آن سروقامت است

خاکت به سر، که چوب عصا در ره طلب

یک گام پیشتر ز تو در استقامت است

صائب جواب آن غزل است این که گفته اند

مصحف سفید گشت، نشان قیامت است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجد همگر

دل در برم نشانه تیر ملامت است

تن در بلا و جانم اسیر غرامت است

در عشق کام و ناز و ملامت به هم بود

ما را ز عشق بهره سراسر ملامت است

عشق آن بود که دل برد و قوت جان دهد

[...]

حکیم نزاری

بر من شب فراق چو روز قیامت است

در رستخیز عشق چه جای ملامت است

چون من گر آورد متنعّم شبی به روز

داند که بر محال مشنّع غرامت است

نا ایمن است راه ملامت گران عشق

[...]

اهلی شیرازی

در عشق تو تا در غم خویشی ملامت است

از خود چه بگذری همه خیر و سلامت است

مست از شراب عشق بتان شو که جام می

یک مستی و هزار خمار ندامت است

در عاشقی بلاست چه مرگ و چه زندگی

[...]

وحشی بافقی

یعنی محرم آمد و روز ندامت است

روز ندامت چه ، که روز قیامت است

جویای تبریزی

در توبه کوش، توبه حصار سلامت است

سیلاب خرمن گنه اشک ندامت است

از شب توان گرفت مکافات روز را

روزی که نیست شب ز پی او قیامت است

صبر گرانرکاب دهد نفس را شکست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه