خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش
که از آیینه پیشانی صبح است میدانش
گلش بار نسیم صبحگاهی برنمی تابد
نفس دزدیده عیسی می کند سیر گلستانش
نسیم چاشتگاهش آنقدر شاداب می آید
که گردد سبز اگر خاری درآویزد به دامانش
درین گلشن نهال غنچه پیشانی نمی باشد
نسیم صبح فارغبال می گردد به بستانش
اگر آهی به سهو از سینه عاشق برون آید
نسیم کیمیاگر می کند چون شاخ ریحانش
برآرد سرواگر از طوق قمری سر عجب نبود
که بلبل می کند ازغنچه بالین درگلستانش
ز دیوار ودرش پای دل خورشید می لغزد
که داردطاقت نظاره آیینه رویانش؟
مرا افکنده در دریای غم نیلوفری چشمی
که چون خورشید عالمسوز زرین است مژگانش
چه خواهد کردیارب با دل مجروح من صائب
که بر شور جزا حق نمک دارد نمکدانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و شگفتیهای قزوین و باغ شاه آن است. شاعر از لطافت و تازگی نسیم صبحگاهی و تأثیر آن بر گلها و طبیعت سخن میگوید. او به تماشای این باغ و غنچههایش میپردازد و احساسات عاشقانهاش را در کنار این زیباییها ابراز میکند. در پایان، شاعر از غم و دلشکستگیاش میگوید و از خدا میخواهد با دل مجروح او چه خواهد کرد، زیرا بر درد و رنجش مضاعف شده است. شعر به طور کلی ترکیبی از وصف طبیعت و احساسات عمیق عاشقانه است.
هوش مصنوعی: قزوین با باغ شاه و خیابانهای زیبایش، مانند آینهای است که چهره صبح را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: گل به آرامی صبحگاهان از نسیم لطیف بهره میبرد و عیسی به طور مخفیانه از زیباییهای گلستانش لذت میبرد.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به قدری دلپذیر و شاداب است که حتی اگر خار یا چیزی ناخواسته به او بچسبد، میتواند سبب شکوفایی و سبز شدن آن شود.
هوش مصنوعی: در این باغ، انتظار نمیرود که غنچهای بر پیشانی باشد و نسیم صبح به آرامی در میان باغ گشت و گذار میکند.
هوش مصنوعی: اگر از دل عاشق به طور ناخواسته آAHی خارج شود، نسیم مانند کیمیاگری عمل کرده و آن را به بویی خوش مانند عطر ریحان تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: اگر مرغی از بند آزاد شود، عجیب نیست که بلبل نیز در گلستانش از غنچهها نغمه سرایی کند.
هوش مصنوعی: دل خورشید از دیوار و در میگذرد و میچسبد به زیباییهای چهرهی معشوقهاش، چون نمیتواند طاقت دیدن او را داشته باشد.
هوش مصنوعی: من در دریایی از غم غوطهور شدهام، چشمی چون خورشید که نورش همه جا را میسوزاند، دارد مژگانش.
هوش مصنوعی: خداوند چکار خواهد کرد با دل زخمخورده من، صائب؟ زیرا که در برابر شور و شادی، جزا و حق، مانند نمکی میماند که در نمکدان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟
به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش
منقش جامههاشان را کهشان پوشید فروردین
فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش
همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود
[...]
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
[...]
سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش
سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش
ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم
چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش
مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید
[...]
همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش
همی خواهم که یک ساعت توانم دیدن آسانش
اگر پیمان کند با من منم در خط پیمانش
وگر فرمان دهد بر من منم در بند فرمانش
نهاد اندر سرم ابری که پیدا نیست بارانش
[...]
دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش
پریرویی که چون دیوست بر رخسار زلفینش
زره مویی که چون تیرست بر عشاق مژگانش
به یک دم میکند زنده چو عیسی مرده را زان لب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.