گنجور

 
صائب تبریزی

هر که خار آرزو در دیده دل بشکند

بی تردد پای در دامان منزل بشکند

از هجوم آرزو جای نفس در سینه نیست

سخت می ترسم که آخر شهپر دل بشکند

با دوصد بند گران عالم زما پرشور شد

آه اگر زور جنون ما سلاسل بشکند

از مروت نیست حرف سخت با عاشق زدن

سنگدل آن کس که بال مرغ بسمل بشکند

هر که بیش از ظرف می بخشد به ارباب سؤال

کاسه در یوزه را بر فرق سایل بشکند

دست مجنون از حجاب عشق بر دل نقش بست

شوخی لیلی مگر دامان محمل بشکند

سنگ گردد شیشه چون راجع به اصل خویش شد

دل زعصیان سخت چون گردید مشکل بشکند

خویش را بشکن، که برگردد به دریا زودتر

موج را بر یکدگر چندان که ساحل بشکند

به که از سر گیرد احرام حریم کعبه را

راهرو را زیر پا گر خار غافل بشکند

تشنه دریا به هر موجی تسلی کی شود؟

کی خمار من به آب تیغ قاتل بشکند؟

تار و پود موج این دریا بهم پیوسته است

می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند

نیست در طالع دل بی حاصل ما را قبول

کیست صائب گوشه این فرد باطل بشکند

 
 
 
صائب تبریزی

از نزاکت رنگ اگر بر چهره گل بشکند

خار از بیطاقتی در چشم بلبل بشکند

نخل ماتم می دهد سامان برای خویشتن

هر که شاخی از گلستان بی تأمل بشکند

نیست از آتش عنانی در بساط نوبهار

[...]

شاطرعباس صبوحی

ترک من، چون حلقهٔ مشکین کاکل بشکند

لاله را دلخون کند، بازار سنبل بشکند

ور خرامان سرو گلنارش کند میل چمن

سرو را از پا در اندازد، دل گل بشکند

تا هلال ابروی جانان ز چشمم دور شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه