زمن راز دل صدچاک پوشیدن نمی آید
زبوی گل، نفس در سینه دزدیدن نمی آید
اگرچه خار این بستانم، اما خار دیوارم
زدست کوته من دل خراشیدن نمی آید
اگر دریای گوهر زیر دامن چون حباب آرم
زچشم سیر من بر خویش بالیدن نمی آید
زخواب نیستی برجسته ام از شورش هستی
زدست من بغیر از چشم مالیدن نمی آید
فلکها سینه می دزدند از داغ جنون من
زهر کم ظرف رطل عشق نوشیدن نمی آید
مرا مست لقا سر در بیابان جهان دادی
ندانستی ز مستان غیر لغزیدن نمی آید؟
به هر سروی که پیچم نگسلم پیوند از و هرگز
زمن چون تاک بر هر نخل پیچیده نمی آید
بشو دست از جهان گر چشم فیض از صبحدم داری
که از دست نگارین شیر دوشیدن نمی آید
به یک نیت تمام عمر می آرم بسر صائب
به هر نیت زمن چون قرعه غلطیدن نمی آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عمیق و رازهای درونی خود را بیان میکند. او از مشکلات و دردهایی که در دل دارد سخن میگوید و بیان میکند که نمیتواند زیباییها و عشق را بهطور کامل تجربه کند. او به دلایل مختلف، از جمله ناتوانی در ابراز احساسات و اثرات عشق، به نوعی سرگردانی و حسرت اشاره میکند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که برای دستیابی به خوشبختی و آرامش باید از مسائل بیاهمیت و دلبستگیهای دنیوی فاصله گرفت. این شعر نمایانگر ناامیدی و تلاش برای یافتن آرامش در میان درد و رنجهای زندگی است.
هوش مصنوعی: راز دل من را هیچکس نمیتواند بفهمد، چرا که از عطر گل، نمیتوان نفس را در سینه حبس کرد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من به عنوان یک خاری در این باغ به حساب میآیم، اما خنجرهایی که به دیوار میخورند به من نمیرسند و نمیتوانند قلب مرا جریحهدار کنند.
هوش مصنوعی: اگر در دامنم دریایی از جواهر باشد، مانند حبابی از چشم من بر آن نگاه نمیکنم، زیرا نمیتوانم به خود ببالم.
هوش مصنوعی: از خواب بیدار شدهام و احساس میکنم که از وجود این دنیا به شور و شوق آمدهام. جز اینکه چشمهایم را بمالم، هیچ کار دیگری از دستم برنمیآید.
هوش مصنوعی: آسمانها به خاطر داغ جنون من ناراحت و درگیر هستند، و من با ظرف کوچک خود نمیتوانم عشق را به اندازه کافی و به خوبی بچشیم.
هوش مصنوعی: من را در دنیای بیپایان خود، با دیدار تو، مست و مدهوش کردی، اما نمیدانی که از حال و احوال مستها فقط لغزش و خطا بر میآید.
هوش مصنوعی: هر جا که بروم، از ریشهام جدا نمیشوم و هرگز نمیتوانم مانند تاکی باشم که به دور نخل میپیچد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از زندگی دنیوی بگذر و بهرهمند شوی، باید به صبح نورانی و فیض آن نگاه کنی؛ زیرا در غیر این صورت، نمیتوانی از زیباییهای زندگی و لذتهای آن استفاده کنی.
هوش مصنوعی: من تمام زندگیام را با یک هدف میگذرانم و به این نکته پی بردهام که سرنوشت و تقدیر مانند قمار نیست که بتوان به راحتی آن را تغییر داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی آید
ازین رگ خون به زخم نیشتر بیرون نمی آید
چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
که از دلبستگی ز انجا خبر بیرون می آید
فرو رو در سخن تا دامن معنی به دست آری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.