ساقی دهن شیشه ما باز به لب کرد
جان عجبی در تن ارباب طرب کرد
دریا نه کریمی است که بی خواست نبخشد
بیهوده صدف باز دهن را به طلب کرد
خامش منشینید که از خامشی شمع
پروانه بی غیرت ما روز به شب کرد
با کوزه سربسته ز دریا چه توان برد
محروم ز وصل تو مرا شرم وادب کرد
برگی است خزان دیده که از ثمرش نیست
دستی که طمعکار بدآموز طلب کرد
بی ابر صدف قطره ای از بحر نیابد
درعالم امکان نتوان ترک سبب کرد
پیوست به گل خورشید جهان روشنی شمع
زان گریه جانسوز که در دامن شب کرد
از چوب گل آتش ننهد سرکشی از سر
عاقل نتوان اهل جنون رابه ادب کرد
در خواب زد از دولت بیدار جهان دست
از ساده دلی هر که تفاخر به نسب کرد
آراست نسب نامه خود را به دو مطلع
هر کس نسب خویش مزین به حسب کرد
در خلوت خورشید ز خمیازه آغوش
بیطاقتی صبح مرا مست طلب کرد
صائب چه کند باده ننوشد که درین بزم
هشیار ز جانان نتوان بوسه طلب کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و دلتنگی است. شاعر به زیباییهای عشق و غم فراق اشاره میکند و میگوید که در دنیای عشق، انسان بدون عشق به مانند صدفی خالی است که نمیتواند چیزی به دست آورد. او به ناتوانی از دستیابی به وصال محبوب و تأثیر آن بر روح و وجودش میپردازد. همچنین به ناکامی در جستجوی عشق و غم ناشی از غیرت نداشتن در عشق میپردازد. در نهایت، شاعر به جستجوی هشیاری و بیداری در عشق اشاره میکند و میگوید که در این بزم عشق، بیداری از عشق به بار نمیآورد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دهن شیشه ما را به لب نزدیک کردی و این عجبی است که جان را در تن کسی که صاحب لذت است، به طرب آوردی.
هوش مصنوعی: دریا مثل شخص بخشندهای نیست که بدون درخواست، چیزی بدهد. صدف هم به طرز بیحساب دهانش را باز نمیکند تا چیزی را بخواهد.
هوش مصنوعی: خاموشی نکنید، زیرا از سکوت شما شمعی چون پروانهای بیگفتگو، روز را به شب تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: با کوزهای که دریا را نمیتواند تحمل کند، چه چیزی میتوان برداشت؟ من از وصال تو محرومم و این موضوع باعث خجالت و رعایت آداب و رسوم من شده است.
هوش مصنوعی: برگی از درختی است که در فصل خزان قرار دارد و دیگر میوهای ندارد. هیچکس نمیتواند از آن انتظار داشته باشد که چیزی به او بدهد، چون دیگر نمیتوان از آن بهرهای برد.
هوش مصنوعی: بدون وجود ابر، صدف نمیتواند حتی یک قطره از دریا به دست آورد. در این جهان امکان ندارد که بتوان از علل و اسباب دور شد.
هوش مصنوعی: گلی به نور خورشید پیوسته و روشنایی شمعی که به خاطر گریهٔ سوزناک در آغوش شب قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: آتش زدن چوب گل نتیجهای ندارد و نمیتوان با افراد دیوانه به روش منطقی رفتار کرد.
هوش مصنوعی: در خواب، کسی که به اوج خوشبختی رسیده بود، به این نتیجه رسید که باید از سادگی و سادهدلی دست بکشد؛ زیرا این افراد که به نژاد و اصل و نسب خود میبالند، در واقع دچار خودفریبی هستند.
هوش مصنوعی: نسبنامه خود را با دو نکته روشن و زیبا تزیین کرده است و هر فردی که بخواهد نسب و هویت خود را مشخص کند، باید آن را به زیبایی و شایستگی بیان کند.
هوش مصنوعی: در تنهایی صبح، با خمیازهای که به خاطر انتظار کشیدم، خورشید مرا به جستجو واداشت.
هوش مصنوعی: صائب چه باید کرد که اگر باده ننوشد، در این مهمانی، نمیتوان از معشوق بوسهای خواست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لب حرف شفا گفت، دلِ سوخته تب کرد
این حرف دل آشوب مرا دشمن لب کرد
بلهانه به آفات قدر ساخته بودم
این عقل فضول آمد و تحقیق سبب کرد
غمناک پسین، زین مرو از راه، که ایام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.