گنجور

 
صائب تبریزی

ترا کسی که به گلگشت بوستان آرد

خط مسلمی باغ از خزان آرد

خدا به آن لب جان بخش بخشد انصافی

که بوسه ای ندهد تا مرا بجان آرد

چو مشرق از نفسش عالمی شود روشن

حدیث روی تو هرکس که بر زبان آرد

حجاب روی عرقناک یار، نزدیک است

که پیچ و تاب به گوهر ز ریسمان آرد

نمی کشد ز ره آورد خویشتن خجلت

به یوسف آینه آن کس که ارمغان آرد

یکی است حرف بزرگان، قیاس کن از کوه

که هرچه می شنود بر زبان همان آرد

به برگ سبز کند یاد باغبان صائب

سخن به اهل سخن هرکه ارمغان آرد

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

خدای عزّوجلّ هرچه درجهان آرد

همه بواسطۀ امرکن فکان آرد

ولیک بعضی ازآن دروجود ره نبرد

مگرکه دست بشر پای درمیان آرد

چوحکم کردکه ویرانه یی شودمعمور

[...]

خواجوی کرمانی

خدنگ غمزه ی جادو چو در کمان آرد

هزار عاشق دلخسته را بجان آرد

در آن دقیقه ی باریک عقل خیره شود

دلم حدیث میانش چو در میان آرد

حلاوت سخنش کام جان کند شیرین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه