گنجور

 
صائب تبریزی

ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست

غبار خاطر ارباب فقر اکسیرست

به غیر آه نداریم در جگر چیزی

متاع خانه ما چون کمان همین تیرست

به احتیاط قدم در طریق عشق گذار

که داغ لاله این دشت، دیده شیرست

مجو نشاط جوانی ز چرخ کم فرصت

که صبح تا نفسی راست می کند، پیرست

طریق صدق کی قطع می تواند کرد

که همچو صبح جهانتاب با دو شمشیرست

به درد خویش نسازیم، با دوا چه کنیم

کدام خواب پریشان بتر ز تعبیرست؟

شریک دولت خود را نمی توانم دید

به چشم غیرت من مرغ نامه بر، تیرست

مرا به بند چه حاجت، که داغهای جنون

چو داد دست به هم، حلقه های زنجیرست

مدار دست ز دامان جستجو صائب

که روی کعبه نهان زیر زلف شبگیرست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صوفی محمد هروی

کتابه ای ز مسیحا بر این کهن دیرست

که نا امید نباشی که عاقبت خیرست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
کلیم

همیشه کارم در کار خیر تأخیرست

که توبه مانده درست و بهار کشمیرست

درین چمن نرود عهد خوشدلی بشتاب

ز موج سبزه بپای نشاط زنجیرست

نقیض گیری افلاک را چه می دانی

[...]

صائب تبریزی

به دل چو کوه، گران گر چه این کهن دیرست

غنیمت است که سیلاب ما سبکسیرست

دلی که بال و پر همتش نریخته است

اگر چه در ته خاک است، آسمان سیرست

مرا به میکده عزم شکست توبه رساند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه