گنجور

 
صائب تبریزی

نمی باشد ز بی برگی چراغی خانه ما را

ز چشم جغد باشد روشنی ویرانه ما را

گرانی می کند بر گوشه گیران پرتو منت

نگه دارد خدا از چشم روزن خانه ما را!

در و دیوار نتواند عنان سیل پیچیدن

که منع از کوچه گردی می کند دیوانه ما را؟

ز برق تیشه ما سنگ خارا آب می گردد

که حد دارد گذارد لب به لب پیمانه ما را؟

سپند شوخ ما بار دل مجمر نمی گردد

به خرمن می رساند بی قراری دانه ما را

پر پروانه سازد پرده خواب فراغت را

مده در گوش خود راه آتشین افسانه ما را

به چوب گل دهد تهدید ما ناصح، ازین غافل

که گردد خامه مشق جنون دیوانه ما را

نفس دزدیده، پا در خلوت وحشی خیالان نه

که هست از چشم آهو حلقه در خانه ما را

اگر درد سخن می داشت صائب صید بند ما

ز گوهر چون صدف می کرد آب و دانه ما را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۴۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را

مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را

در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد

به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را

زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

هوا گلشن به گلشن می کشد دیوانه ما را

زخون توبه موج گل کند پیمانه ما را

شرابت دام می چیند تغافل جام می بخشد

به ما گر واگذارد دل وفا بیگانه ما را

سپند چشم بدکام دو عالم می توان کردن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیر شهرستانی
حزین لاهیجی

مپرس از شورش صحرای دل دیوانهٔ ما را

نمک سایی بود در دیده کار، افسانهٔ ما را

شراب آتش آلودی، حریفان در قدح دارم

در این محفل که می بوسد لب پیمانهٔ ما را؟

افسر کرمانی

بگو صیاد ما، در دام ریزد دانه ما را

که شاید بشنود مرغی دگر افسانه ما را

مرا در بندبند افتاد چون نی آتش غیرت

که سوزد شمع بزم دیگری پروانه ما را

حریفان را پر از صهباست جام عیش و حیرانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه