گنجور

 
صائب تبریزی

نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا

ترزبانی در گلو شد گریه خونین مرا

داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را

می شود روشن چراغ کشته بر بالین مرا

شد دو بالا حرص دنیای من از قد دوتا

در فلاخن گشت این خواب سبک، سنگین مرا

دشمن خونخوار از تیغ زبانم ایمن است

چون گل بی خار، منتهاست بر گلچین مرا

حسن بی اندازه را حیرت سزاوارست و بس

بس بود فهمیدگی از مستمع، تحسین مرا

چون سپر تا چند در میدان جانبازان عشق

طعمه شمشیر سازد جبهه پرچین مرا

این سر پر شور کز قسمت نصیب من شده است

زود خواهد کرد با منصور، هم بالین مرا

شورش مجنون من از کوه غم ساکن نشد

کی تواند داد سنگ کودکان تسکین مرا؟

داغ نومیدی مرا از لاله زاران خوشترست

چشم بر روزن بود از خانه رنگین مرا

زهره می بازد عقاب از خنده مستانه ام

من نه آن کبکم که صید خود کند شاهین مرا

رزق دندان ملامت می شود صائب لبش

همچو خون مرده هر کس می کند تلقین مرا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۷۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

خواب غفلت گر به این عنوان شود سنگین مرا

بالش پر می شود سنگی که شد بالین مرا

آهم از دل تا به لب جولان کند در لاله زار

در گلو از بس گره شد گریه خونین مرا

بس که ترسیده است از خواب پریشان چشم من

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فروغی بسطامی

وقت مردن پا نهاد آن شمع بالین مرا

تا بخربندی ستاند جان غمگین مرا

دوش بوسیدم لب شکرفشانش را به خواب

کاش پنداری نبود این خواب شیرین مرا

خون آهوی حرم را در حرم خواهند ریخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه