گنجور

 
صائب تبریزی

منم که از جگر لاله داغ می دزدم

فروغ از گهر شب چراغ می دزدم

به نیم جنبش ابرو خموش می گردم

به یک نسیم نفس چون چراغ می دزدم

اگر به مجلس می صد حدیث تلخ رود

به زیرلب همه را چون ایاغ می دزدم

سراغ می کنم از مردمان نشان ترا

دگر ز رشک نشان از سراغ می دزدم

ز داغ بی نمکی چند زخم من سوزد

ز بزم عشق نمکدان داغ می دزدم

دماغ نکهت تند نسیم زلف کراست

ز بوی سیب زنخدان دماغ می دزدم

دگر عجب گل داغی به دستش افتاده است

ز صائب این گهر شب چراغ می دزدم