گنجور

 
صائب تبریزی

پرتو مه را قیاس از نور انجم می‌کنم

در محیط قطره سیر بحر قلزم می‌کنم

نیست از منصور کمتر جوش خون گرم من

خشت را آواره از بالای این خم می‌کنم

خنده و جان بر لبم یک بار می‌آید چو برق

ابر می‌گرید به حالم چون تبسم می‌کنم

تشنه‌چشمان آب شهواری ز گوهر بی‌برند

داغ سودا را نهان از چشم مردم می‌کنم

مرگ را ترجیح بر تیغ شهادت می‌دهم

آب در مد نظر دارم تیمم می‌کنم

چون توانم شمع عالم‌سوز را در بر گرفت

من که از نور شراری دست و پا گم می‌کنم

مطرب از بیرون ندارد خلوت صاحبدلان

همچو جوش می به ذوق خود ترنم می‌کنم

ازور گم کردن اینجا یافت هرکس هرچه یافت

خویش را دانسته در راه طلب گم می‌کنم

هرزه‌خندی شیوه من نیست چون گل‌های باغ

می‌برم سر در گریبان و تبسم می‌کنم

این جواب آن غزل صائب که می‌گوید فصیح

«می‌روم در آتش و از دود پی گم می‌کنم»

 
 
 
امیر شاهی

هر شب از مستی به سوی خانه ره گم می‌کنم

نقد هستی وقف بر خمخانه و خم می‌کنم

هر شب از سوز درون بر حال بیماری خود

گاه می‌گریم چو شمع و گه تبسم می‌کنم

می‌کنم هر لحظه در پیش سگانت جای خویش

[...]

شاهدی

خونم از مستی طریق عقل را گم می‌کنم

می‌کشم خون صراحی روی در خم می‌کنم

با سگان کوی تو من بعد خواهم یار شد

عقل بی‌آرام پیش خود به مردم می‌کنم

بس که می‌پاشم به هرسو کوکب اشک از دو چشم

[...]

وحشی بافقی

کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم

زهر خند است این که پنداری تبسم می‌کنم

در میان اشک شادی گم شدم روز وصال

اینچنین روزی که دیدم خویش را گم می‌کنم

با من آواره مردم تا به کشتن همرهند

[...]

نظیری نیشابوری

خاک دیگر بر سر مژگان بی‌غم می‌کنم

دست دل می‌گیرم و دریوزهٔ غم می‌کنم

در تن از آسودگی خونابه دل تیره شد

می‌شکافم سینه و الماس مرهم می‌کنم

بی‌غمم بی‌غم، ز من ای دردناکان الحذر

[...]

سیدای نسفی

می روم هر سو سراغ دل ز مردم می کنم

طفل شوخی دارم او را هر زمان گم می کنم

خون من می ریزد و می پرسد احوال تو چیست

می زند شمشیر و می گوید ترحم می کنم

ساغر عشرت چو گل آسان نمی آید به دست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه