گنجور

 
صائب تبریزی

از نظربازان کمال حسن افزون می‌شود

از فشار طوق قمری سرو موزون می‌شود

نشکند هرگز خمار آتش از اشک کباب

عشق کی سیراب از دل‌های پرخون می‌شود؟

نیست ممکن یافتن مضمون خط یار را

خوبی خط پرده رخسار مضمون می‌شود

برنمی‌آید به ناز بی‌نیازی‌های عشق

ورنه لیلی همچو آهو رام مجنون می‌شود

از خمار زندگی هرگز نگردد روی زرد

خون هرکس رزق آن لب‌های میگون می‌شود

طوق احسان برنتابد خاطر آزدگان

پاک گوهر از بخیلان بیش ممنون می‌شود

نیست در میخانه تحصیل کمال از راه درس

هرکه چون خُم خالی از خود شد فلاطون می‌شود

می‌فزاید رغبت صیاد را دام و کمند

از وفور مال، حرص جاه افزون می‌شود

از دل پرخون شکایت صائب از انصاف نیست

می‌شود دریای رحمت دل چو پرخون می‌شود