تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است
رعشه غیرت به جان آفتاب افتاده است
خون عرق کرده است از شرم عذارش آفتاب؟
یا ز رویش عکس در جام شراب افتاده است
دیدن جان نیست کار دیده صورت پرست
ورنه رخسار لطیفش بی نقاب افتاده است
می کشد خجلت ز پیچ و تاب آن موی کمر
گرچه زلف عنبرین پر پیچ و تاب افتاده است
خون به جای آب می گردد به چشمش از شفق
تا به رخسار که چشم آفتاب افتاده است؟
سرمه گفتار عاشق می شود پیش از سؤال
بس که چشم شوخ او حاضر جواب افتاده است
آب گرداند به چشم چاه سیمین ذقن
بس که یاقوت لبش خوب آب و تاب افتاده است
گیرد از دست تماشایی عنان اختیار
گرچه از خط حسن او پا در رکاب افتاده است
حال دل در پنجه مژگان او داند که چیست
سینه کبکی که در چنگ عقاب افتاده است
آگه است از پیچ و تاب عاشقان در عین وصل
موجه خشکی که در بحر سراب افتاده است
نیست خالی دل ز آه سرد در دلهای شب
کلبه ویران ما خوش ماهتاب افتاده است
از دل صد پاره ام هر پاره دارد ناله ای
تا که را از دست مینای شراب افتاده است؟
گوهر شهوار گردیده است در مهد صدف
قطره ما گرچه از چشم سحاب افتاده است
گرچه در دریای وحدت نیست موج انقلاب
در سر هر کس هوایی چون حباب افتاده است
برنمی آرد نفس نشمرده صائب از جگر
هر که در اندیشه روز حساب افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقهاش اشاره میکند و از اثرات عشق و دیدار او بر حال و روز خود میگوید. او از تاثیر چهره معشوق بر خورشید و خجلت آن میگوید و همچنین به حیرت و تنگناهایی که عشق ایجاد میکند، اشاره میکند. شعر غم و شادی و احساسات عمیق عاشقانه را به تصویر میکشد و نشان میدهد که عشق میتواند همچون بحر و سراب باشد و دل را به دردها و آرزوها دچار کند. در نهایت، شاعر از تلاطم درون و ناامیدی در کنج دل میگوید، در حالی که در جستجوی آرامش و حقیقت است.
هوش مصنوعی: زمانی که نقاب از چهرهٔ داغ و سوزان او برداشته شده، حس غیرت حتی به آفتاب هم نفوذ کرده و آن را به لرزه درآورده است.
هوش مصنوعی: آیا آفتاب به خاطر شرم عذاری که دارد، از خود خون عرق میکند؟ یا اینکه تصویر او در جام شراب افتاده است؟
هوش مصنوعی: دیدن روح و معنای واقعی چیزی نیست که فقط با چشم درک شود؛ اگر چه چهره زیبا و خوشایند آن بدون حجاب و زینت نمایان است.
هوش مصنوعی: خجالت ناشی از زیبایی و زرق و برق موی کمر او را میکشد، حتی اگر زلفهای خوشبو و پرپیچ و تابش بر زمین افتاده باشد.
هوش مصنوعی: از شفق تا صورت، گویا چشمش از شدت احساساتی که در حال تجربهاش است، به جای اشک، خون میریزد، زیرا چشمانش تحت تأثیر آفتاب قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عشق و احساسات عمیق میتواند حرفهای عاشق را قبل از اینکه حتی سؤال شود، بیان کند. به قدری چشمان معشوق جذاب و پرجذبه هستند که آماده پاسخگویی به احساسات عاشق است، حتی بدون اینکه چیزی گفته شود. این نشاندهنده قدرت عشق و ارتباط عمیق بین دو نفر است.
هوش مصنوعی: آب در چشمان چاه نقرهای به خاطر زیبایی و درخشش یاقوتی که بر لبانش خوابیده است، به گونهای میچرخد و میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگرچه زیبایی او چنان است که انسان را مجذوب میکند و کنترل بر خود را سخت میسازد، اما هنوز میتوان در دل به او پایبند بود و گام برداشت.
هوش مصنوعی: حال دل کسی که در چنگال مهارت و زیبایی محبوبش گرفتار شده، همچون حال سینه کبکی است که در دام عقاب افتاده و به شدت دچار خوف و سوزش است.
هوش مصنوعی: او از پیچیدگیها و دلبستگیهای عاشقان که حتی در زمان وصال نیز وجود دارد، آگاه است. مانند خشکی که در دل دریاچهای خیالین و توهمی قرار دارد.
هوش مصنوعی: دلهای ما در دل شب پر از آه و حسرت است و در کلبه ویرانمان، نور زیبا و دلنواز ماهتاب تابیده است.
هوش مصنوعی: از دل خراب و پارهپارهام هر بخشی صدایی دارد و نالهای میکند، تا به کدامین کسی برساند که مینا و زیبایی شراب از دستانش افتاده است؟
هوش مصنوعی: مروارید درون صدف به وجود آمده و ارزشمند شده است، اما قطره ما که از چشم باران به زمین افتاده، همچنان با ارزش و زیباست.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در دریای وحدت هیجانی وجود ندارد، اما هر فردی در درون خود شرایطی شبیه به حباب دارد که نشاندهنده تمناها و آرزوهای متفاوت اوست.
هوش مصنوعی: هر کسی که به فکر روز حساب و قیامت باشد، دیگر نمیتواند به راحتی نفس بکشد و از دلش آرامش بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است
لرزه از عکس رخت، بر آفتاب، افتاده است
رحمتی فرما، که از باران اشک چشم من
مردم بیچاره را، در خانه آب، افتاده است
میکشد مسکین دلم، تاب طناب طرهات
[...]
عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است
حیرتی دارم که: چون آتش در آب افتاده است؟
ظاهرست از حلقهای زلف و ماه عارضت
در میان سایه هر جا آفتاب افتاده است
چون طبیب عاشقانی، گه گه این دل خسته را
[...]
بی سواری در سواد هند بودن مشکل است
اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است
بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید
گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!
دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است
[...]
در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟
مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟
بادهٔ روشن دمی از دست ساقی دور نیست
ماه امشب همنشین با آفتاب افتاده است
خفته از مستی به دامان ترم آن لالهروی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.