شکستْ رنگِ مرا رنگ همچو مهتابش
ربود خواب مرا نرگسِ گرانخوابش
میان برهمن و بت حصار سنگ کِشد
نظرفریبی ابروی همچو محرابش
عقیق خون مسیحا به زیرِ لب دارد
هنوز تشنهٔ خون است لعلِ سیرابش
خلیل کو گل از آن روی آتشین چیند؟
کجاست خضر که بیند به عالمِ آبش؟
به جامهخانهٔ گردون نظر سیاه مکن
حذر! که گرد رخ اخگرست سنجابش
محیطِ عشق محال است آرمیده شود
به تیغِ موج بریدند نافِ گردابش
هنوز مست غرور است چشم او صائب
نکرده سبزه خط زهر در شکر خوابش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف حسرت و زیباییهای احساسی و عاطفی میپردازد. او از شکست عشق خود صحبت میکند که رنگ و حالتی مشابه مهتاب دارد و در نتیجه خوابش را میرباید. همچنین به ویژگیهای زیبایی محبوبش اشاره میکند که چونان ابرویی جذاب و فریبنده است. شاعر به عواطف عمیق و تشنگی برای عشق در دل انسانها اشاره میکند و به شخصیتهای مذهبی و اسطورهای مانند مسیح و خضر نیز در این مسیر ارجاع میدهد. در نهایت، بیان میکند که عشق در چنگال مشکلات و چالشها قرار دارد و هنوز هم عشق او مانند شکر و سبزه در خواب است.
هوش مصنوعی: رخسار من همچون نور مهتاب زیباست و آن خواب خوشی که داشتم را نرگسی زیبا با خواب سنگینش ربوده است.
هوش مصنوعی: در میان برهمن و بت، دیواری از سنگ کشیده شده است که ابروهای زیبا و فریبنده او همچون محرابی است.
هوش مصنوعی: عقیق، که نماد زیبایی و ارزش است، هنوز رنگ خون مسیحا را در خود دارد و نشان میدهد که حتی با وجود سیری و شادابی، هنوز هم به دنبال خون و زندگی است. این تصویر به ما یادآوری میکند که زیباییها و لذتها ممکن است در عمق خود با تشنگی و نیاز به زندگی و احساسات قویتری همراه باشند.
هوش مصنوعی: کیست که مانند خلیل (ابراهیم) گل را از آن چهرهی آتشین بکند؟ کجا است خضر که در دنیای آبها چیزی را ببیند؟
هوش مصنوعی: به انبار آسمان نگاه بد نکن! زیرا که چهرهاش مانند خاکستر داغی است که سنجابها در آن بازی میکنند.
هوش مصنوعی: در فضای عشق، آرامش نمیتواند برقرار شود زیرا امواج خطرناک به شدت در حال حرکت هستند و زمینههای عشق را دچار آشفتگی میکنند.
هوش مصنوعی: چشم او هنوز از احساس غرور پر است و در خواب، بر اثر سکر و شیرینی زندگی، متوجه بدیها و خطراتی که در آن وجود دارد نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب سیاه به تاریکی ار نشینم به
که از چراغ لئیمان به من رسد تابش
جگر بر آتش حرمان کباب اولیتر
که از سقایهٔ دونان کنند سیر آبش
شب سیاه به تاریکی ار نشینم به
که از چراغ لئیمان به من رسد تابش
جگر بر آتش حرمان کباب او لیتر
که از سقایۀ دو نان کنند سیرابش
شب دراز بتاریکی ار نشینم به
که از چراغ لئیمان بمن رسد تابش
جگر ز آتش حرمان کباب اولی تر
که از سقایه دونان کنند سیرابش
لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش
مدام می چکد وکم نمی شود آبش
کسی که راه به بحر محیط وحدت برد
غریب نیست درآغوش دشت سیلابش
چو مرده ای است که خوابانده اند در کافور
[...]
ابومسیلمه گر دعوی نبوت کرد
جز این چه سود که خوانند خلق کذابش
گرفتم آنکه به شب کرمکی همی تابد
چه حدٌ آنکه برابر کنی به مهتابش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.