غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟
به سرمه چشمی و چشمی به توتیا داری
ز برق و باد گرو می برد به گرمروی
ز عذر لنگ، سمندی که زیر پا داری
شراب ما سر منصور را به چرخ آرد
تو زود مست کجا ظرف جام ما داری؟
گره ز غنچه تصویر باز کرد نسیم
تو از حجاب همان بند بر قبا داری
دلم به حال تو ای سینه سخت می سوزد
که خانه پهلوی آتش ز بوریا داری
رسد چو حادثه ای با فلک درآویزی
همیشه طعنه طوفان به ناخدا داری
غم گرفتگی دل چه می خوری صائب؟
ز خامه شکرافشان گرهگشا داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان غم و درد شاعر پرداخته و به معشوق خود اشاره میکند. شاعر احساس میکند که در عواطف و مشکلاتش معشوقش کمکی نمیکند و از او میخواهد که به این درد و رنج توجه کند. او از حوادثی که در زندگیاش پیش میآید و همچنین از غمهایش سخن میگوید. در نهایت، شاعر به اینکه چگونه مشکلاتش را میتواند با هنرش حل کند، اشاره دارد. بیان احساسات عمیق و استفاده از تصاویری چون آتش و طوفان، آثاری از جدیت و عجز شاعر را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: غم و اندوه ما که چشمانمان پر از اشک هستند، برای تو اهمیت ندارد. تو فقط با سرمه و آرایش چشمانت مشغول هستی و توجهی به درد و رنج ما نداری.
هوش مصنوعی: زندگی به سرعت در حال گذر است و گاهی ما برای پیشرفت و رسیدن به هدفهایمان، به عذرها و توجیهات متوسل میشویم. اما اگر بر هوش و تواناییهای خود تکیه کنیم و از فرصتها به درستی استفاده کنیم، میتوانیم به موفقیتهای بزرگی دست یابیم.
هوش مصنوعی: شراب ما میتواند سر منصور را به چرخ بیندازد، اما تو چرا اینقدر زود مست میشوی؟ تو که ظرف جام ما را نداری!
هوش مصنوعی: نسیم تو مانند گلی است که از بسته شدن به آرامی باز میشود و در حقیقت، تو همانند زیورهایی هستی که بر لباس من به نمایش درآمدهاند.
هوش مصنوعی: دلم برای تو میسوزد، ای دل سنگی، زیرا در خانهای از جنس بوریا، در کنار آتش زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: زمانی که حادثهای رخ میدهد و تو با تقدیر درگیر میشوی، همواره به ناخدایت این نکته را یادآوری میکنی که باید در برابر طوفانها آماده باشد.
هوش مصنوعی: غم و اندوه دل را چه افکار بیهودهای میکنی، صائب؟ تو ابزار و هنری در دست داری که میتواند مشکلات و دردها را برطرف کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه مهر من طلبی نه سر وفا داری
چو دوستدار توأم دشمنم چرا داری
به دست مهر تو جانم اسیر شد، شاید
به بند هجر دلم چند مبتلا داری
به غمزه خون دلم ریختی روا باشد
[...]
خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری
که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری
چه غصّهها ز تو و قصّهها که من دارم
دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری
دمی زمانی روزی شبی چه میگویی
[...]
دگر خدا بود ای دل سر کجا داری
که یک دو روز شد آتش به زیر پا داری
درین دیار به چشمم غریب می آیی
نه آن دلی تو دلا رنگ آشنا داری
چه غم که در طلبت دیده ام غبار گرفت
[...]
دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری
طبیب را چه گنه درد بیدوا داری
چگونه رو نمائی بما تهی دستان
تو کز نقاب تمنای رونما داری
اگر تو دست دهی باغ می کند سودا
[...]
رخ چو برگ گل و قد دلربا داری
به چشم هر که نهی پای خویش جا داری
به غیر ما به همه کس سر وفا داری
چه حالتست که با ما سر جفا داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.