گنجور

 
صائب تبریزی

غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟

به سرمه چشمی و چشمی به توتیا داری

ز برق و باد گرو می برد به گرمروی

ز عذر لنگ، سمندی که زیر پا داری

شراب ما سر منصور را به چرخ آرد

تو زود مست کجا ظرف جام ما داری؟

گره ز غنچه تصویر باز کرد نسیم

تو از حجاب همان بند بر قبا داری

دلم به حال تو ای سینه سخت می سوزد

که خانه پهلوی آتش ز بوریا داری

رسد چو حادثه ای با فلک درآویزی

همیشه طعنه طوفان به ناخدا داری

غم گرفتگی دل چه می خوری صائب؟

ز خامه شکرافشان گرهگشا داری

 
 
 
فلکی شروانی

نه مهر من طلبی نه سر وفا داری

چو دوستدار توأم دشمنم چرا داری

به دست مهر تو جانم اسیر شد، شاید

به بند هجر دلم چند مبتلا داری

به غمزه خون دلم ریختی روا باشد

[...]

حکیم نزاری

خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری

که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری

چه غصّه‌ها ز تو و قصّه‌ها که من دارم

دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری

دمی زمانی روزی شبی چه می‌گویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
نظیری نیشابوری

دگر خدا بود ای دل سر کجا داری

که یک دو روز شد آتش به زیر پا داری

درین دیار به چشمم غریب می آیی

نه آن دلی تو دلا رنگ آشنا داری

چه غم که در طلبت دیده ام غبار گرفت

[...]

کلیم

دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری

طبیب را چه گنه درد بیدوا داری

چگونه رو نمائی بما تهی دستان

تو کز نقاب تمنای رونما داری

اگر تو دست دهی باغ می کند سودا

[...]

سیدای نسفی

رخ چو برگ گل و قد دلربا داری

به چشم هر که نهی پای خویش جا داری

به غیر ما به همه کس سر وفا داری

چه حالتست که با ما سر جفا داری

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه