گنجور

 
صائب تبریزی

سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود

طوق گلوی فاخته گرداب می شود

عکس تو چون به خانه آیینه می رود

در پشت بام آینه مهتاب می شود

شبنم گل از مشاهده آفتاب چید

دولت نصیب دیده بیخواب می شود

چون نخل موم، توبه پا در رکاب ما

از روی گرم ساغر می آب می شود

نسبت به شغل بیهده ما عبادت است

از عمر آنچه صرف خور و خواب می شود

لب تشنه ای که صدق طلب خضر راه اوست

صائب ز ریگ بادیه سیراب می شود