منم به گوشه چشمی ز آشنا قانع
به خاک پای قناعت ز توتیا قانع
ازان شده است به چشم جهانیان شیرین
که ازلباس، شکر شد به بوریا قانع
زمال خویش به احسان تمتعی بردار
مشو ز گنج به نامی چو اژدها قانع
به دامن عرق انفعال دست زنید
به عذر خشک مگردید از خطا قانع
همیشه راه به آب بقا نمی افتد
مشو به دیدن ازان لعل جانفزا قانع
خطر زچشم بد چه ندارد آن رهرو
که شد به راستی خویش از عصا قانع
(نظر به عاقبت کارکن قدم بردار
مشو ز دیده بینا به پیش پا قانع)
ز لاله زار شهادت گلی بچین صائب
به بوی خون مشو ازخاک کربلا قانع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به فالی از لب تو تا ابد هما قانع
به یک نگاه ز چشم تو پادشا قانع
جهان و آخرت از راندگان راه تواند
دو عالم از تو به یک حرف آشنا قانع
فروغ روز تو بر فرق ما نمی تابد
[...]
نمی توان به هم آغوشی ات قناعت کرد
به حیرتم که چه سان می شود قبا قانع
شب وصال، ادب تا نگشت مانع شوق
به پای بوس نگشتیم چون حنا قانع
هزار بادیه سرگشتگی ست در هر گام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.