چشم تو که پروای نظر باز ندارد
چون است که از سرمه نظر باز ندارد
اهل دل وحرف گله آمیز محال است
در قافله ما جرس آواز ندارد
طومار شکایت چه به دستش دهی ای دل
پروای سر زلف خود از ناز ندارد
چون رو به ره شوق گذاریم که از ضعف
رنگ رخ ما قوت پرواز ندارد
گل آب شد از ذوق نواسنجی بلبل
آتش اثر شعله آواز ندارد
هر کس نتواند به تو حال دل خود گفت
هر تیغ زبان جوهر این راز ندارد
کبکی که نریزد ز لبش قهقهه شوق
شایستگی چنگل شهباز ندارد
صائب من وتو بلبل دستان زن شوقیم
ما را ز نوا فصل خزان باز ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به احساسات عمیق و ناتوانی در بیان عشق و دلتنگی اشاره دارد. شاعر از کمبودهایی در ارتباطات عاطفی سخن میگوید و به تضاد بین شوق و ضعف اشاره میکند. او نشان میدهد که چگونه دلها در قافله عشق نمیتوانند صدای گلایه یا شکایت را بشنوند و این موضوع را به دشواری در بیان احساسات متصل میکند. در پایان، شاعر تأکید میکند که عشق و شوق حقیقی فراتر از واژههاست و با شعلههای درونی انسانها ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: چشم تو به قدری زیبا و دلربا است که نمیتواند به راحتی به کسی نگاه کند. مانند این است که سرمهای (که برای آرایش چشم استفاده میشود) از باز شدن نگاهش جلوگیری میکند.
هوش مصنوعی: افراد با دل پاک و نیت نیک نمیتوانند در جمع ما انتقاد و شکایت کنند؛ زیرا در میان ما صدای زنگ خوش نمیآید.
هوش مصنوعی: دل، اگر به کسی شکایت کنی، چه فایده دارد؟ چون آن که نگهدار سر زلفش است اصلاً دلش به حال تو نمیسوزد و از نازش بیخبر است.
هوش مصنوعی: زمانی که با اشتیاق به سوی هدف میرویم، متوجه میشویم که به خاطر ضعف در چهرهمان، امکانات و قدرت پرواز نداریم.
هوش مصنوعی: گل به خاطر لذت و شادی ناشی از نغمهخوانی بلبل، پژمرده و آب شد؛ به طوری که اثر آتش و شعلهور شدن آواز بلبل در آن احساس نشد.
هوش مصنوعی: هر انسانی که نتواند احساسات و دردهای خود را با تو در میان بگذارد، مانند این است که هیچ زبانی نمیتواند به عمق این راز پی ببرد.
هوش مصنوعی: اگر کبکی نتواند از خوشحالی بخندد، نشاندهنده این است که شایستگی پرواز در آسمان را ندارد.
هوش مصنوعی: ما دو بلبل هستیم که در باغ آرزوها آواز میخوانیم، ما را در این زمستان اندوهگین، شوق و نوا از فصل خزان دور نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمشاد تو پروای کس از ناز ندارد
با چشم سیه گو که نظر باز ندارد
از عشق ننالیم که این زخم نهانی است
یعنی که قضا میزند آواز ندارد
مرغ دل ما در قفس دهر از آن ماند
[...]
دل بیهده افغان ز تو ناساز ندارد
چون شیشه که تا نشکند آواز ندارد
این عیب بگیرائی مژگان تو ماند
از رفتن اگر اشک مرا باز ندارد
در خلوت دل پرده نشین کیست بجز تو
[...]
تنگست دلم حوصله راز ندارد
آه از نی تیر تو که آواز ندارد
هر چند عدو در غم عشق تو به سازست
دانی که چو ما طالع ناساز ندارد
دیگر من و اندوه نگاهی که تلف شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.