جویای تو با کعبه گل کار ندارد
آیینه ما روی به دیوار ندارد
در حلقه این زهر فروشان نتوان یافت
یک سبحه که شیرازه زنار ندارد
هر لحظه به رنگ دگر از پرده برآیی
دل بردن ما این همه در کار ندارد
دور سفر سنگ فلاخن به سر آمد
سرگشتگی ماست که پرگار ندارد
یک داغ جگر سوز درین لاله ستان نیست
این میکده یک ساغر سرشار ندارد
از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت
هر شیشه دلی طاقت دیدار ندارد
در هر شکن زلف گرهگیر تو دامی است
این سلسله یک حلقه بیکار ندارد
از گرد کسادی گهرم مهره گل شد
رحم است به جنسی که خریدار ندارد
ما گوشه نشینان چمن آرای خیالیم
در خلوت ما نکهت گل بار ندارد
بلبل ز نظر بازی شبنم گله مند است
مسکین خبر از رخنه دیوار ندارد
در ملک رضا زخم زبان سایه بیدست
سرتاسر این بادیه یک خار ندارد
پیش ره آتش ننهد چوب خس وخار
صائب حذر از کثرت اغیار ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با تصاویر زیبا و مفهوم عمیق خود به بیان احساسات عاشقانه و تلاش برای دستیابی به محبوب میپردازد. شاعر از حسرت و جدایی صحبت میکند و در اشعارش به ایما و اشاره به عناصر مختلفی مانند کعبه، آینه، و دل میپردازد. او تأکید میکند که عشق واقعی و ارتباط عمیق با محبوب به راحتی پیدا نمیشود و از بیتابیهای دل در مواجهه با زیباییها و نازیباییهای دنیا میگوید. در نهایت، شاعر به تنهایی و انتظار اشاره میکند و نشان میدهد که در دنیای طرحریزی شده از خرافات و تضادها، جستجوی حقیقت و زیبایی اصیل همیشه دشوار است.
آن کسی که تو را می جوید، با خانه ی گلی کعبه (که نمادی از جایگاه توست) سر و کار ندارد. ضمیر و وجود ما مانند آیینه ای است که به دنبال حقیقت خود توست، پس به دیوار خانه ی تو روی ندارد
هر لحظه با رنگ و رویی دیگر ظاهر می شوی و زیبایی ات را متجلی می کنی، درحالی که ما به سادگی دل داده ایم
حتی چرخش سنگی که در فلاخن (ابزار پرتاب سنگ) مدام درحال دوران و گردش است، بالاخره تمام می شود. این ماییم که سرگشتگی مان حد و اندازه ای ندارد.
هوش مصنوعی: در این لالهزار، هیچ چیز نمیتواند آنچنان که باید آرامشبخش باشد. این میکده هم، ساغری پر از شراب ندارد که دل را شاد کند.
هوش مصنوعی: وقتی چهره زیبایت را دیدم، دل من مانند آینهای شکست و هیچکس نمیتواند تحمل چنین دیداری را داشته باشد.
هوش مصنوعی: در هر پیچ و تاب زلف زیبای تو، دام و فریبی نهفته است و این زنجیره هیچ قسمت بیفایدهای ندارد.
در روزگاری که عشق من ارزشی ندارد، گهر وجودم مانند مهره ی گِلی ناچیز شد. هرچند که همین هم رحم است به منی که خریدار ندارم
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در خلوت و تنهایی خود، به زیباییهای خیال و اندیشه دلخوشیم و در دنیای خود، عطری از گل و طبیعت احساس نمیکنیم.
هوش مصنوعی: پرندهی شبخوان به خاطر بازیگوشیهای شبنم ناراحت است، ولی بیچاره اطلاعی از مشکلات و شکافهای دیوار ندارد.
هوش مصنوعی: در سرزمین رضایت، زخم زبانها و حواشی وجود دارد، اما در این دشت وسیع، هیچ خار و خاشاکی نمیبینیم.
صائب مانند آتشی است که ترس و گریزی از رقیبان و دیگران (که مانند چوب خس و خارند) ندارد
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز بت من سر پیکار ندارد
جز دوستی و عذر و لَطَف کار ندارد
بشکفت رخم چون گل بیخار ز شادی
زیرا که گل صحبت او خار ندارد
با گریه شد این چرخ گهربار که آن بت
[...]
تا کار مرا وصل تو تیمار ندارد
جز با غم هجر تو دلم کار ندارد
بیرونقی کار من اندر غم عشقت
کاریست که جز هجر تو بر بار ندارد
دارد سر خون ریختنم هجر تو دانی
[...]
رادی که چنو گنبد دوار ندارد
یاری که در این عالم خود یار ندارد
هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد
با طلعت خورشید بقا، کار ندارد
کوه و کمر و دشت، پر از نور تجلی است
لیکن همه کس، طاقت دیدار ندارد
در دل تویی و راز تو غیر از تو و رازت
[...]
چشمت که به جز فتنهگری کار ندارد
شوخی ست که در شیوهٔ خود یار ندارد
ایمن ز دل آزاریِ چشمِ تو عزیز است
کآن شوخ بد آموخته را خوار ندارد
از دولت هجران تو حاصل دل ریشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.