گنجور

 
صائب تبریزی

از نسبت عذار تو گل ناز می‌کند

سنبل به بال زلف تو پرواز می‌کند

از بس که مرغ من ز قضا طبل خورده است

گل را خیال چنگل شهباز می‌کند

در بوستان چو برگ خزان دیده بی‌رخت

رنگ شکسته است که پرواز می‌کند

حسن تو بی‌نیاز بود از نیازمند

هر عضوی از تو بر دگری ناز می‌کند

در انتهای خوبی و انجام دلبری

حسنت هنوز جلوه آغاز می‌کند

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

شهباز دولت تو که پرواز می‌کند

خود صبر کن که چشم کنون باز می‌کند

صائب تبریزی

عاشق کجا به شکوه دهن باز می‌کند

این کبک خنده بر رخ شهباز می‌کند

تمکین ترا به جاست ز سنگین‌دلان که حسن

در دامن تو تربیت ناز می‌کند

از خون دل همیشه نگارین بود کفش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

اول ،‌در عدم‌، دهنت باز می‌کند

تاکاف و نون تهیهٔ آواز می‌کند

آهنگ صور خیز تو در هر نفس زدن

ساز هزار عالم ناساز می‌کند

هرگاه می‌دهی به زبان رخصت سخن

[...]

سعیدا

لعلش که کار بوسه به انداز می‌کند

دل را کباب شعلهٔ آواز می‌کند

[در] چشم عاشقان حقیقت شعار چرخ

خاکستر است آینه‌پرداز می‌کند

از بس که ناز بر سر هم جمع کرده است

[...]

آشفتهٔ شیرازی

ساقی ز جام کشف از این راز می‌کند

کابواب خیر پیر مغان باز می‌کند

منصوروار می‌کشدش بر فراز دار

آن را که میر عشق سرافراز می‌کند

مردود هر در است و بود خار هر نظر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه