گنجور

 
صائب تبریزی

سیه دل از غم دنیا خطر نمی دارد

که خون مرده غم نیشتر نمی دارد

ز انقلاب جهان فارغند بی مغزان

کف از تلاطم دریا خطر نمی دارد

به قدر تلخی محنت بود حلاوت عیش

نیی که بند ندارد شکر نمی دارد

صفای سینه ز اهل نفاق چشم مدار

شب سیاه درونان سحر نمی دارد

یکی است در دل ما سوز داغ کهنه و نو

درین چمن رگ خامی ثمر نمی دارد

ز گل شکایت بلبل دلیل خامیهاست

که هرچه سوخته گردد شرر نمی دارد

بود عزیز نظرها کسی که چون نرگس

ز پشت پای ادب چشم بر نمی دارد

درین ریاض زمین گیر خواریم صائب

که مهر را کسی از خاک بر نمی دارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode