ترک سر کردم زجیب آسمان سر برزدم
بی گره چون رشته گشتم غوطه در گوهر زدم
تن پرستی پرده بینایی من گشته بود
شمع عریان بود چون آتش به بال و پر زدم
صبح محشر عاجز از ترتیب اوراق من است
بس که خود را در سراغ او به یکدیگر زدم
شد دلم از خانه بی روزن گردون سیاه
همچو آه از رخنه دل عاقبت بر در زدم
تنگ گیری بر من ای گردون عاجز کش بس است
سوختم از بس نفس در زیر خاکستر زدم
آن سیه رویم که صد آیینه را کردم سیاه
وز غلط بینی در آیینه دیگر زدم
سعی بی قسمت پریشانی دهد بر ورنه من
قطره در ظلمات هستی بیش از سکندر زدم
چون کف دریا پریشان سیر شد دستار من
بس که چون دریا کف از شور جنون بر سر زدم
در میان آتش سوزان نشستم تا کمر
تادمی خوش در بساط خاک چون مجمر زدم
بی تو رضوانم به سیر گلشن فردوس برد
ناله ای کردم که آتش در دل کوثر زدم
می خوردم بر یکدگر از جنبش مژگان او
من که چندین بار تنها بر صف محشر زدم
درسواد آفرینش هیچ کس در خانه نیست
ورنه من چون مهر تابان حلقه بر هر در زدم
هر چه می آرد رعونت دشمن جان من است
تیغ خون آلود شد گرشاخ گل بر سر زدم
تلخی گفتار بر من زندگی را تلخ داشت
لب ز حرف تلخ شستم غوطه در شکر زدم
خاک شد در زیر اوراق پر و بالم نهان
در تمنای تو از بس گرد عالم پرزدم
سوز دل را تشنگی دست از گریبان بر نداشت
ساغر تبخال را چندان که برکوثر زدم
این جواب آن که می گوید نظیری در غزل
تا کواکب سبحه گردانید من ساغر زدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان دلتنگی و تلاشهای بینتیجهاش برای رسیدن به محبوب و حقیقت میپردازد. او از سختیها و دردهای روانی خود میگوید؛ اینکه چگونه در جستجوی معشوق از خود بیخود شده و بیوقفه به هر سو میکوشد. او به غم و حسرتش برمیگردد و از آنچه در قلبش میگذرد، دردمندانه سخن میگوید. شعر به توصیف احساسات عمیق و تاریک شاعر از جدایی و بیحوصلگی پرداخته و نشاندهندهی آتش عشق و longing اوست. در نهایت، او از ناامیدی و تنهایی خود در دنیایی سرد و بیرحم مینالد و تلاشهایش را برای یافتن معنا و آرامش بیان میکند.
هوش مصنوعی: از زندگی و مشکلات خود عبور کردهام و چون نخی بیگره، آزاد و رها شدهام. در این وضعیت، درخشش و زیبایی را تجربه میکنم و به عمق ارزشها و حقیقتها نفوذ میکنم.
هوش مصنوعی: تن پرستی و دلبستگی به جسم و مادیات باعث شده بود که نتوانم به خوبی دنیا را ببینم. مانند شمعی که بدون پوشش است و در اثر آتش شعلهور میشود، من هم با تلاش و کوشش به پرواز درآمدم و از این حالت رهایی یافتم.
هوش مصنوعی: صبح قیامت از ساماندهی نوشتههای من ناتوان است، چون چنان به دنبال او میرفتم که هر یک از ما به دیگری برخورد میکرد.
هوش مصنوعی: دلم به شدت از وضعیت بینکته و تاریک زندگی رنج میبرد و در نهایت ناچار شدم صدای نالهام را از دل شکستهام خارج کنم.
هوش مصنوعی: ای آسمان، دیگر مرا در تنگی و فشار قرار نده، زیرا از شدت ناراحتی و درد به تنگ آمدهام و هر بار خواستهام خودم را نجات دهم، فقط بیشتر در زیر خاکستر مینویسم.
هوش مصنوعی: من آن زن سیاهروی هستم که با وجود صدها آیینه، تصویر خود را به سیاهی کشیدم و در اثر اشتباه و نادانی، در آیینه دیگر نیز اشتباه خود را بازتاب دادم.
هوش مصنوعی: تلاش بدون نصیب و قسمت انسان را دچار سردرگمی میکند، اما من مانند یک قطره در تاریکی وجود، از اسکندر هم بیشتر پیش رفتهام.
هوش مصنوعی: دستار من بهخاطر شدت شور و جنونم به حالتی پریشان درآمده است، مانند کف دریا که بههم ریخته و مضطرب میشود.
هوش مصنوعی: من در میان شعلههای آتش نشستهام و تا کمر در آن غرق شدم تا از خاک، مانند آتش افروز، لذت ببرم.
هوش مصنوعی: بدون تو، خوشبختی و آرامشم در بهشت هم بیمعناست. با ندای دلخراشی که سر دادم، آتشی در دل چشمه زلال بهشت افکندهام.
هوش مصنوعی: من به خاطر حرکات مژههای او، بارها و بارها در صف محشر تنها ایستادم و مینوشیدم.
هوش مصنوعی: در آفرینش، هیچ کسی به علم و دانش دست نیافته است. اگر چنین بود، من مثل خورشید درخشان، بر هر درب میکوبیدم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که باعث تکبر و غرور دشمن میشود، برای من خطرناک است. حتی اگر بر سر او گل بگذارم، پیوسته خونریزی و آسیب از او به من میرسد.
هوش مصنوعی: گفتارهای تلخ و ناامیدکننده باعث شدند زندگیام شیرینی نداشته باشد. با این حال، از صحبتهای تلخ فاصله گرفتم و تلاش کردم تا به شیرینی و خوشی زندگی بپردازم.
هوش مصنوعی: زیر ورقهای بال و پرم، به خاک تبدیل شدم و در آرزوی تو پنهان ماندم از بس که در دنیا سفر کردم و جستجو کردم.
هوش مصنوعی: عارضه درد دل و تشنگی هرگز از من دور نشد، به گونهای که حتی وقتی بر کوثر نوشیدم، باز هم اثر نداشت.
هوش مصنوعی: این پاسخ به کسی است که ادعا میکند در غزل نظیری وجود ندارد. پاسخ میدهد که تا زمانی که ستارهها در حال چرخشاند، او نیز جام مینوشد و ساغر به دست میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شب در بتخانه ای را با دو چشم تر زدم
کعبه در لبیک آمد حلقه تا بر در زدم
همچو مرغ تیزپر رفتم به سوی آفتاب
آنقدر کز گرمیش آتش به بال و پر زدم
ظرف من سربسته بود و سیل بخشش تندرو
[...]
غوطه در آتش زدم از آب حیوان سر زدم
سنگ بر آیینه اقبال اسکندر زدم
جز در دولتسرای دل درین عبرت سرا
بانگ نومیدی برآمد هر در دیگر زدم
آن سپند کلفت آلودم در آتشگاه عشق
[...]
برنیاوردم سری از کهنه اوراق فلک
پشت دستی همچو ماه نو برین دفتر زدم
پی نمی بردم به مقصد، بی سفر کردن ز خویش
همچو آب از خود گذشتم، غوطه در گوهر زدم
در ره او هر دو عالم را به یکدیگر زدم
نه فلک را درنوردیدم که دامن بر زدم
بر در دولت سرای یأس رفتم شب به عجز
باز میشد تا در فیض سحر من در زدم
زخمهای دل به این بیطاقتی چون به شود!
[...]
بیخودی کردم ز حسن بی حجارش سر زدم
از میان برداشتم خود را نقابی بر زدم
وحشتم اسباب امکان را به خاکستر نشاند
چون گل از پرواز رنگ آتش به بال و پر زدم
سینه لبریز خراش زخم ناخن ساختم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.