گنجور

 
صائب تبریزی

غیر حق را می‌دهی ره در حریمِ دل چرا؟

می‌کِشی بر صفحهٔ هستی خطِ باطل چرا

از رباطِ تن چو بگذشتی دگر معموره نیست

زادِ راهی بر نمی‌داری ازین منزل چرا

هست چون جان، چار‌دیوارِ عناصر گو مباش

می‌خوری ای لیلی عالم غمِ محمل چرا

کار با تیغِ اجل در زندگانی قطع کن

کارها را می‌کنی بر خویشتن مشکل چرا

دَم چو آگاهی ندارد، تیغِ زهرآلوده‌ای است

می‌زنی بر تیغ خود را هر دم ای غافل چرا

دیدهٔ صحرائیان از انتظارت شد سفید

اینقدر در حَی توقف‌کردن ای محمل چرا

ز اشتیاقت بحر از طوفان گریبان می‌درد

پا‌فشردن اینقدر ای سیلِ در منزل چرا

دیدهٔ قربانیان پوشش نمی‌گیرد به خود

چشمِ حیرانِ مرا می‌بندی ای قاتل چرا

صحبتِ حال است اینجا گفتگو را بار نیست

وقتِ ما را می‌کنی شوریده ای عاقل چرا

شد ز وصلِ غنچه خوشبو جامهٔ بادِ سحر

در نیامیزی درین گلشن به اهلِ دل چرا

می‌تواند کِشتِ ما را قطره‌ای سیراب کرد

اینقدر اِستادگی ای ابرِ دریا‌دل چرا

خاکِ صحرای عدم از خونِ هستی بهتر است

بر سرِ جان اینقدر می‌لرزی ای بسمل چرا

چون شدی تسلیم، هر کامِ نهنگی ساحل است

اینقدر آویختن در دامنِ ساحل چرا

نوری از پیشانیِ صاحبدلان دریوزه کن

شمعِ خود را می‌بری دلمرده زین محفل چرا

شبنم از نظارهٔ خورشید بر معراج رفت

چشم می‌پوشی ز روی مرشدِ کامل چرا

ای که روی عالَمی را جانبِ خود کرده‌ای

رو نمی‌آری به روی صائبِ بیدل چرا؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فیاض لاهیجی

این قدر آب هوس بستن به جوی دل چرا

می‌کنی ای دانه استعداد را باطل چرا

دل ازین منزل به جای زاد بردار و برو

کار آسانست بر خود می‌کنی مشکل چرا

چون دلم خون کرد منع گریه از یاری نبود

[...]

واعظ قزوینی

این قدر طول امل ره میدهی در دل چرا

مصحف خود را این خط میکنی باطل چرا؟

عیش دنیا احتلام خواب غفلت بیش نیست

از خیالی این قدر آلودگی ای دل چرا

از محیط آرزو بگذر نفس تا میوزد

[...]

سیدای نسفی

می نشینی روز و شب با مردم غافل چرا

زندگانی حرف می سازی بنا قابل چرا

خاطر خود را به دنیا می کنی مایل چرا

غیر حق را می دهی جا در حریم دل چرا

بیدل دهلوی

پرتو آهی ز جیبت‌گل نکرد ای دل چرا

همچو شمع‌کشته‌بی‌نوری درین‌محفل چرا

مشت‌خون خود چوگل باید به‌روی خویش ریخت

بی‌ادب آلوده‌سازی دامن قاتل چرا

خاک صد صحرا زدی آب از عرقهای تلاش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
میرزا حبیب خراسانی

جوهر قدسی، نهفته رخ در آب و گل چرا

مرغ روحانی، بتیغ دیو و دد بسمل چرا

قلب مومن عرش رحمن است و منزلگاه حق

خیل شیطان را بناحق ره در این منزل چرا

محفل قدس و مقام انس و مرآت شهود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه