روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتادهام
دست رغبت کس نمیسازد به سوی من دراز
چون گل پژمرده بر روی مزار افتادهام
اختیارم نیست چون گرداب بر سرگشتگی
نبض موجم در تپیدن بیقرار افتادهام
عقدهای هرگز نکردم باز از کار کسی
در چمن بیکار چون دست چنار افتادهام
نیستم یک چشم زد ایمن ز آسیب شکست
گوییا آیینهام در زنگبار افتادهام
همچو گوهر گر دلم از سنگ گردد دور نیست
دور از مژگان ابر نوبهار افتادهام
من که صائب کار یکرو کردهام با کاینات
در میان مردم عالم چه کار افتادهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار احساس بیاعتباری و تنهایی خود را بیان میکند. او از افتادن از نظر یار و دوری از محبت وی سخن میگوید و به ناتوانی در جلب محبت دیگران اشاره میکند. شاعر خود را در حالتی سرگشته و فاقد کنترل توصیف میکند و همچنین به نداشتن روابط انسانی و عاطفی اشاره دارد. او احساس شکست میکند و میگوید که همانند یک گوهر که دور از زیباییهاست، از عشق و محبت دور افتاده است. در نهایت، شاعر تعجب میکند که چگونه در میان مردم احساس بیهویتی و بیکار بودن میکند، در حالی که همیشه در تلاش برای ارتباط با کاینات بوده است.
هوش مصنوعی: در دورهای تنها ماندهام و از نظر دیگران به اندازهای که سابقاً مهم بودم، کمارزش شدهام. مانند وقتی که نگاه آشنا و محبتآمیز یار دیگر برایم معنا ندارد و از نظر او هم افتادهام.
هوش مصنوعی: هیچکس به من توجهی نمیکند و دست محبتش را به سمت من دراز نمیکند، مانند گلی که پژمرده و بیجان بر روی قبر افتادهام.
هوش مصنوعی: من قدرتی بر کنترل خود ندارم، مانند گردابی که در آن گرفتارم. نبض وجودم در حال تپش است و بیوقفه و بیقرار افتادهام.
هوش مصنوعی: هرگز حسادت یا عقدهای به کسی نداشتم، چون خودم در کارم مشغول هستم و مثل چناری که دستش افتاده، درگیر چمن و اطرافم نیستم.
هوش مصنوعی: من در برابر آسیبها هیچگاه احساس امنیت نمیکنم، مثل اینکه گویی آینهای هستم که در جایی تاریک و زنگزده افتادهام.
هوش مصنوعی: اگر دل من همچون جواهر هم سخت و سنگین شود، بعید نیست که از چشمان تو، چون ابرهای بهاری دور افتاده باشم.
هوش مصنوعی: من که در دنیای خود کارهایی یکسره و استوار انجام دادهام، حالا در میان مردم این جهان چه تغییراتی ایجاد کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چیست جرم من که باز از چشم یار افتادهام
معتبر بودم ز چشم اعتبار افتادهام
ماندهام بر حال خود حیران جدا از کوی یار
مبتلای غربتم دور از دیار افتادهام
گلرخان یک ره نمیبینند سوی من به لطف
[...]
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتادهام
دست رغبت کس نمیسازد به سوی من دراز
چون گل پژمرده بر روی مزار افتادهام
اختیارم نیست چون گرداب در سرگشتگی
[...]
بر امید صبر، دور از بزم یار افتادهام
دادهام با خود قراری کز قرار افتادهام
مردهام از رشک تا سوی حریفان دیدهام
دیگری می خورده و من در خمار افتادهام
خواری عشقت به هر بیاعتباری کی رسد؟
[...]
هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتادهام
چون امام سبحه بیرون از شمار افتادهام
ریزم از وصف رخت گل را شرر در پیرهن
آتش رشکم به جان نوبهار افتادهام
میفشانم بال و در بند رهایی نیستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.