زمین از ترکتاز او غباری
فلک از کاروانش شیشه باری
بهشت از گلشن لطفش نسیمی
جحیم از آتش قهرش شراری
بهار از گلستانش برگ سبزی
خزان از دفتر او رقعه داری
به هر سو همچو خالش تیره روزی
به هر جانب چو زلفش بی قراری
بود یک چاربرگه چار عنصر
در آن گلشن که او دارد قراری
خرابات است کاسه سرنگونی
که از بزمش فتاده برکناری
به گلشن داد رخساری گشاده
به گلخن داد چشم سرمه داری
به سنبل خاطر آشفته بخشید
به شبنم داد چشم اشکباری
خداوندا به صائب رحمتی کن
که شد یک قطره خوی از شرمساری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیباییهای طبیعت و تأثیرات آن بر جهان میپردازد. زمین و آسمان از وجود او به تزیین و زیبایی میرسند و بهشت و جهنم نیز به نوعی تحت تأثیر او قرار دارند. فصل بهار با گلها و سرسبزیاش به وجود او مرتبط است و فصل خزان نیز نشانههایی از او را دارد. شاعر به احساسات و حالتی آشفته اشاره میکند و از خداوند درخواست رحمت میکند، چرا که بروز احساسات منفی او به نوعی شرمساری و غم را نشان میدهد. شاعری که با بیان هنری خود، زیباییهای جهان را در کنار غم و اندوه شخصیاش به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر حملات او دچار غباری شده و آسمان به خاطر کاروانش پر از شیشههای خالی است.
هوش مصنوعی: بهشت به خاطر مهربانیاش نسیمی خوشایند دارد و جهنم به خاطر خشمش شعلهای سوزان.
هوش مصنوعی: بهار با زیباییهایش از گلستانش برگی سبز به ما هدیه میدهد، اما خزان هم در دفتری که در اختیار دارد، نشانههایی از خود را به جا میگذارد.
هوش مصنوعی: به هر طرف که نگاه میکنم، ناامیدی و روزهای سخت را میبینم و در هر سمت، مثل زلفهایی که به هم ریختهاند، بیقراری و بیثباتی حاکم است.
هوش مصنوعی: در یک باغ زیبایی وجود دارد که در آن چهار عنصر اصلی جمع شدهاند و آنجا توافق و آرامشی برقرار است.
هوش مصنوعی: محل خراب و ویرانی است که در آن جامی دچار افتادگی و شکستگی شده و از مراسم شادمانی دور افتاده است.
هوش مصنوعی: در باغی زیبا، چهرهای دلانگیز و روشن وجود دارد و در جایی دیگر، چشمی با حالت و زیبایی خاصی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: به گل زیبایی که خاطر را مشوش میکند، اشکهایی مانند شبنم هدیه داده است.
هوش مصنوعی: خداوندا، به صائب رحمتی عطا کن، که او به خاطر شرمندگیاش به اندازه یک قطره خون شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان را نیست جز مردم شکاری
نه جز خور هست کس را نیز کاری
یکی مر گاو بر پروار را کس
جز از قصاب ناید خواستاری
کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر
[...]
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
بهمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بهکوه و دشت و صحرا
بهجان او ندارم اختیاری
ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری
مرا از تو غم تو یادگارست
از این بهتر چه باشد یادگاری
بدان تا روزگارم خوش کنی تو
[...]
الا ای خوش نسیم نو بهاری
تو بوی زلف آن بت روی داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.