یاد آن عهد که در بحر سفر میکردم
کمر سعی خود از موج خطر میکردم
چون صدف قطره اشکی که به من میدادند
میزدم بر لب خود مهر و گهر میکردم
یک جهان سوختهدل میشد اگر مهمانم
به دم گرم چراغ همه بر میکردم
گر دو صد قافله مخمور به من بر میخورد
سر خوش از میکده خون جگر میکردم
از چمن محو جمال چمنآرا بودم
چشم پوشیده ز فردوس گذر میکردم
میگرفتند بُتان گوش خود از افغانم
در دل سنگ به فریاد اثر میکردم
گرچه دنبالهرو قافلهٔ دل بودم
خفتگان را به سر پای خبر میکردم
ز آشنایی بیطلسم ره و رسم افتادم
من که از معنی بیگانه حذر میکردم
ای خوش آن عهد که در مصر وجود از مستی
یوسفی بود به هرجای نظر میکردم
این که عمرم همه در مرحلهپیمایی رفت
کاش یک بار هم از خویش سفر میکردم
یاد عهدی که به اکسیر قناعت صائب
زهر اگر قسمت من بود شکر میکردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به یاد دوران گذشتهای میافتد که در سفر بوده و با تلاش و سعی از خطرات عبور میکرده است. او خود را به صدفی تشبیه میکند که اشک و زیبایی به او داده میشود. اگرچه در دلش آتش عشق و سوختگی وجود دارد، اما از زندگی و لذتها غافل نبوده و همواره سعی کرده است خوشبختی را در میکدهها و به دور از دنیا بیابد. او به عشق و زیبایی خیال میکند و از مقامش به عنوان دنبالهرو قافله دلهای دیگران میگوید. یادآور میشود که در دنیای آشنایی به دنبال معانی حقیقی بوده و از غیر واقعیات دوری میکرده است. شاعر آرزو دارد که ای کاش یک بار هم از زندگی معمولی خود به سفر برود و از نعمتها و مزیتهای زندگی بهرهمند شود. در نهایت، یادآور میشود که حتی اگر سرنوشتش زهر باشد، با قناعت و شکرگزاری از آن میگذرد.
هوش مصنوعی: به یاد میآورم زمانی را که در دریا سفر میکردم و برای مقابله با امواج خطرناک تلاش میکردم.
هوش مصنوعی: وقتی به من قطره اشکی میدادند، آن را بر لب خود میمالیدم و درست مثل مروارید و زیورآلات میساختم.
هوش مصنوعی: اگر مهمان من با دل گرم و دوستانه به خانهام میآمد، همه کسانی که ناراحت و غمگین هستند را دلداری میدادم و به آنها امید میدادم.
هوش مصنوعی: اگر دو صد گروه مست به من برخورد کنند، من همچنان شاد و سرخوش از میکده، خون دل را به خودم نمیگیرم.
هوش مصنوعی: در میان چمن، زیبایی باغبان چمن مرا مجذوب خود کرده بود و من با چشمهایی بسته از بهشت میگذشتم.
هوش مصنوعی: من با صدای فریاد خود به درون دل سنگها نفوذ میکردم، اما مجسمهها فقط گوشهایشان را از صدای من میپوشاندند.
هوش مصنوعی: با اینکه من همراه و پیرو قلب خودم بودم، اما به خوابزدگان خبرهای مهم را میدادم.
هوش مصنوعی: از آشنایی با دنیای جدید و بدون هیچ محدودیتی، راه و رسم خاصی پیدا کردم. در حالی که همیشه از درک چیزهای نا آشنا و بی معنی دوری میکردم.
هوش مصنوعی: شادی آن زمان را تصور کن که در سرزمین مصر، به خاطر زیبایی و جذابیت یوسف، همه جا را با چشمانی پر از شوق و سرمستی میدیدم.
هوش مصنوعی: در تمام عمرم فقط در مسیر حرکت کردهام و نتوانستهام لحظهای از خودم فاصله بگیرم. ای کاش یک بار هم فرصتی پیدا میکردم که به عمق وجودم سفر کنم.
هوش مصنوعی: به یاد زمانی هستم که اگر زهر هم نصیبم میشد، با اکسیر قناعت سپاسگزار میبودم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در چمن دوش ببوی تو گذر می کردم
قدح لاله پر از خون جگر می کردم
پای سرو از هوس قدّ تو می بوسیدم
در گل از حسرت روی تو نظر می کردم
سخن طوطی خطّت بچمن می گفتم
[...]
گر چراغ ازنفس سوخته بر میکردم
شب هنگامهٔ تشویش سحر میکردم
آرزو در غم نامحرمی فرصت سوخت
کاشکی سیرگریبان شرر میکردم
گرد اوهام رهایی نشکستم هیهات
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.