نشد ز سیلی خط چشم مست، هشیارش
دگر که می کند از خواب ناز بیدارش
چگونه عاشق ازان روی چشم بردارد؟
که آب، رو به قفا می رود ز گلزارش
ز جان و دل شود از جمله پرستاران
فتاد دیده هر کس به چشم بیمارش
میان نازک او همچون به خود پیچد
اگر ز رشته جانها کنند زنارش
فتاده است سخنهاش آنقدر دلچسب
که می رسد به دل از گوش پیش، گفتارش
به چشم پاک نیاید مرا پریرویی
که شسته از عرق شرم نیست رخسارش
به سیم قلب خریده است ماه کنعان را
دهد به قیمت اگر نقد جان خریدارش
ز رفتنش نروم چون ز جای خود صائب
که سیل خار و خس طاقت است رفتارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است که شاعر به توصیف آن پرداخته است. شاعر از تأثیر چشمان معشوق و جذابیت او سخن میگوید و اینکه چگونه این زیبایی میتواند دل هر کسی را به خود جلب کند. او اشاره میکند که زیبایی معشوق او را از خواب بیدار میکند و نمیتواند از نگاه کردن به او دست بردارد. همچنین به افکار و احساسی که نسبت به معشوق دارد، اشاره میکند و اینکه این احساسات به دلش نفوذ میکند. در نهایت، شاعر به سختیهایی که از دوری معشوق به وجود میآید و ناکامی در فراموش کردن او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: با وجود این که زیبایی چشم مست او همچنان تاثیرگذار است، اما دیگر نمیتوان او را بیدار کرد. خواب نازش به خاطر آن سالها ناز و خواب بیخیالی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که یک عاشق از چهره معشوقش چشم بردارد، در حالی که گلزارش مانند آبی که به عقب میرود، پر از زیبایی و جذابیت اوست؟
هوش مصنوعی: هر کسی درنگری به بیمار خود، با جان و دل به او توجه میکند و به نوعی محافظ و پرستار او میشود.
هوش مصنوعی: اگر رشته جانها را از او جدا کنند، نازک و لطیف او به خود پیچیده میشود.
هوش مصنوعی: سخنان او به قدری شیرین و جذاب است که به جای اینکه فقط از گوش فرار کند، مستقیم به دل listener میرسد.
هوش مصنوعی: به چشم من، زنی زیبا و دلربا نیست که نشان شرم و عرق بر چهرهاش نباشد.
هوش مصنوعی: ماه کنعان با زیبایی و دلربایی خود، قلبها را به خود میکشد. اگر کسی بخواهد او را به دست آورد، باید جان خود را فدای عشقش کند. در واقع، زیبایی او آنقدر ارزشمند است که باید بهایی عظیم نظیر جان پرداخت.
هوش مصنوعی: از رفتن او به اندازهای ناراحت نمیشوم که از جایی که هستم جدا شوم، چرا که رفتار او مانند طوفانی است که خار و خاشاک را از سر راه برمیدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تمام اوست که فانی شدست آثارش
به دوستگانی اول تمام شد کارش
مرا دلیست خراب خراب در ره عشق
خراب کرده خراباتیی به یک بارش
بگو به عشق بیا گر فتاده میخواهی
[...]
دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟
یتیم خسته که از پای برکند خارش؟
خدنگ درد فراق اندرون سینهٔ خلق
چنان نشست که در جان نشست سوفارش
چو مرغ کشته قلم سر بریده میگردد
[...]
اگر تو محرم عشقی مگوی اسرارش
چو جان خویش ز خلق جهان نگهدارش
ز سر عشق خبر دار نیست هر عاشق
حدیث عشق ز منصور پرس و از دارش
چو لاله تا ز غمش داغ بر جگر دارم
[...]
ازین که پشت به دشمن دهد چه آزارش
سپاهیی که تو باشی سپاهسالارش
به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد
به یک کرشمه دیگر تمام کن کارش !
مرید مولوی روم تانشد صائب
نکرد در کمر عرش دست گفتارش
گهر ز شرم عرق می کند به بازارش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.