حصاری آدمی را به ز همواری نمیباشد
دعای جوشنی چون ترک خونخواری نمیباشد
مرا از خانه زنبور آتش دیده، روشن شد
که حسن عاقبت با مردمآزاری نمیباشد
سبکباری به مقصد میرساند زود رهرو را
سفر را سنگ راهی چون گرانباری نمیباشد
جرس بیجا گلوی خود ز افغان پاره میسازد
ره خوابیده را امید بیداری نمیباشد
نشد هرکس عزیز از خواری دوران نیندیشد
یتیمان را خطر از خط بیزاری نمیباشد
ز شعر تر بزن بر روی خوابآلودگان آبی
که در روی زمین خیری چنین جاری نمیباشد
ز خاکستر دل آیینه تاریک روشن شد
که میگوید سفیدی در سیهکاری نمیباشد؟
ندارم گرچه غمخواری درین وحشتسرا شادم
که در هرجا طبیبی نیست بیماری نمیباشد
ز بیدردی تو خرج آشنایان میشوی صائب
وگرنه همدمی چون ناله و زاری نمیباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اسیران را زیانی از گرفتاری نمیباشد
خلاصی از دیار عشق بی خواری نمیباشد
چو از قید قفس فارغ شدم در دام افتادم
مصیبتدیده را یارای خودداری نمیباشد
به دور انداز از دوش این سر پرشور و فارغ شو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.