باد را راه در آن طره پیچان نبود
شانه را دست بر آن زلف پریشان نبود
در شهادت دل من همت دیگر دارد
نشوم کشته به زخمی که نمایان نبود
عندلیبی که به هر غنچه دلش می لرزد
بهتر آن است که در صحن گلستان نبود
دل ز تسخیر سر زلف تو شد شادی مرگ
مور را حوصله ملک سلیمان نبود
صحبت دختر رز طرفه خماری دارد
هیچ کس نیست که از توبه پشیمان نبود
شرمگینان به خموشی ادب خصم کنند
تیغ این طایفه در معرکه عریان نبود
شانه را ناخن تدبیر به سرپنجه نماند
مشکل زلف گشودن زهم، آسان نبود
آنقدر شور که باید همه با خود دارد
داغ ما در خم تاراج نمکدان نبود
مصرعی سر نزند از لب فکرت صائب
اگر آن زلف سیه سلسله جنبان نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگی سخن میگوید و به توصیف حالات و احساسات ناشی از آن میپردازد. او اشاره میکند که عشقش قابل بیان نیست و از زخم دلش که ناشی از این عشق است، نمیتواند چیزی بگوید. در عین حال، به زیبایی زلف و طره محبوبش اشاره میکند و میگوید که گاهی بهتر است عشق در سکوت بماند. شاعر به سختیها و پیچیدگیهای عشق میپردازد و این که گاه نمیتوان از زیباییهای آن به راحتی بهره برداری کرد. در نهایت، او میگوید که تنها کسی میتواند این احساسات را درک کند که عشق را تجربه کرده باشد.
هوش مصنوعی: باد نتوانست در آن موهای پیچیده راه پیدا کند و دست نیز نتوانست بر آن زلفهای پریشان بگذارد.
هوش مصنوعی: در دل من اراده و عزم جدیدی وجود دارد تا به دنبال دلایل و نشانهها نباشم و از جراحتی که قابل مشاهده نیست، کشته نشوم.
هوش مصنوعی: پرندهای که به هر غنچهای دل میلرزاند و نگران است، بهتر است در باغ گلستان حضور نداشته باشد.
هوش مصنوعی: دل به تسخیر زیبایی موهای تو درآمد و این خوشحالی مثل مرگ موری است که حتی ملک سلیمان هم نمیتواند آن را تحمل کند.
هوش مصنوعی: گفتوگو درباره دختر زیبا و دلربا حس خاصی دارد و چنین حالتی را نمیتوان نادیده گرفت؛ همچنین هیچ کس وجود ندارد که از تصمیم خود برای بازگشت و پشیمانی منصرف شده باشد.
هوش مصنوعی: خجالتیها به خاطر هزار ادب سکوت میکنند، زیرا در میدان نبرد شمشیر این گروه همیشه نمایان نیست.
هوش مصنوعی: شانه کردن موها به راحتی امکانپذیر نیست و برای این کار نیاز به تدبیر و مهارت است. در واقع، باز کردن گرههای مو کار سادهای نیست و به دقت و ظرافت نیاز دارد.
هوش مصنوعی: این خط نشاندهندهی شدت احساس و عشق عمیق است. فردی با این شور و شوق که احساساتش را با خود حمل میکند، در شرایط سخت و حالتی مانند داغ ناامیدی و کمبود در زندگی، دچار غم و درد است. او در وضعیت دشواری به سر میبرد که حتی نمیتواند برای خود نمک و تسکین فراهم کند.
هوش مصنوعی: اگر آن زلف سیاه را نداشتی، هیچ فکر و سخنی از من بیرون نمیآمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقی را که غم دوست به از جان نبود
عاشق جان بود او، عاشق جانان نبود
مردن از دوستی، ای دوست، زهندو آموز
زنده در آتش سوزان شدن آسان نبود
بی بلا نیست مرادی که نه حج پیش در است
[...]
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبهٔ مرغ خوش الحان نبود
چه دل است اینکه یکی روز به سامان نبود
پند نپذیرد و از کرده پشیمان نبود
روز و شب جز که در آن چاه زنخدان نبود
چه گنه کردکه جز درخور زندان نبود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.