بس که آمیخته ناز بود رفتارش
باشد ایمن ز چکیدن عرق رخسارش
گو بیا سیر رخ و زلف و بنا گوشش کن
هرکه دین و دل و طاقت نبود درکارش
می کند نامه سربسته لب قاصد را
نقل پیغام ز لعل لب شکربارش
شبنم از لاله و گل نعل در آتش دارد
که نظر آب دهد چون عرق از رخسارش
سپر هاله ز مه وام ستاند خورشید
هر کجاتیغ کشد غمزه بی زنهارش
می کند حور صف آرایی مژگان درخلد
به امیدی که شود خار سر دیوارش
چه خیال است که درحلقه اسلام آید
کافری را که بود موی میان زنارش
بلبلی را که شکسته است ازو در دل خار
می جهد آتش گل چون شرر ازمنقارش
می دهد مرده دلان راچو دم عیسی جان
چون نسیم سحری هرکه بود بیمارش
ما ز خار سر دیوار گل خود چیدیم
تا نصیب که شود وصل گل بی خارش
دل چون شیشه مارا که پریخانه اوست
یارب از سنگ ملامت به سلامت دارش
آنقدرها لب شیرین سخنش دلچسب است
که رسد پیشتر ازگوش به دل گفتارش
می شود مشرق پروین ز به خجالت خورشید
چون ز مستی عرق آلود شود رخسارش
نبرد جلوه خورشید قیامت ازجا
شبنمی راکه نظر بند کند گلزارش
سفته ریزد گهر اشک به دامن صائب
چشم هرکس که فتد بر مژه خونخوارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چهره و رفتار محبوبی میپردازد که همچون گل و لاله درخشان و احساسات عمیق شاعر را نسبت به او بیان میکند. شاعر به توصیف زیباییهای ظاهری و باطنی معشوق میپردازد و اشاره میکند که عشق او چنان شورانگیز است که دل هر کسی را به تپش میاندازد. همچنین شاعر نگرانیهای خود را نسبت به عشق و دل شکستهاش بیان میکند و به نوعی از سختیها و مانعهای عشق میگوید. در نهایت، اشعار به زیبایی عشق و دشواریهای آن اشاره میکند و حسرت وصال را در دل دارد.
هوش مصنوعی: رفتار او چنان است که به خاطر ناز و جذابیتش، میتوان از قطرات عرق صورتش مصون ماند.
هوش مصنوعی: بیار سیرت و زلفت و ظاهر ت را تماشا کن؛ هر کس که خرافات و عشق و طاقت ندارد، نباید به کارش دخالت کند.
هوش مصنوعی: قاصد نامهای را بهدست میگیرد و پیامی را از کسی که لبانی شیرین دارد، منتقل میکند. این پیام بهطور غیرمستقیم و مبهم بیان شده است.
هوش مصنوعی: شبنم به عنوان نماد زیبایی و لطافت، از لاله و گل به دست میآید و به نوعی در حال سوختن و در آتش عشق به سر میبرد. این شبنم چنان افزونی دارد که مانند عرق از چهرهی معشوق جاری میشود و نظر دیگران را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: اگر نور مهتاب را در نظر بگیریم، خورشید دیگر نمیتواند جایی باشد که غمزههای بیپناهنش را به آرامی به سوی خود بکشاند.
هوش مصنوعی: حور با زیبایی چشمانش در بهشت صف میکشد و امیدوار است که خار دیوارش را فراموش کند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که چگونه ممکن است کسی که به کفر و ناپاکی شناخته شده، به حلقه اسلام و ایمان وارد شود، در حالی که او به خاطر دلبستگیهایش، هنوز هم به فساد و گناه آلوده است. در واقع، این بیت اشاره به تضاد بین کفر و ایمان دارد و نشان میدهد که فردی که در دنیای ناپاکی غرق است، نمیتواند به سادگی به دنیای ایمان وارد شود.
هوش مصنوعی: بلبل شکستهدل از عشقش به گل، مانند جرقهای آتشین در دلش شعلهور است و به همین خاطر، در دلش خاری ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: مرده دلان را زندگی و روحی میبخشد، مثل دم عیسی که جان میدهد. هر کسی که دچار بیماری روحی است، همچون نسیم صبحگاهی، روحش تازه میشود.
هوش مصنوعی: ما از کنار دیوار، گل خود را چیدیم و منتظریم که چه کسی بتواند به وصال گل بیخارش دست یابد.
هوش مصنوعی: دل ما مانند شیشهای است که درون آن زیبایی و لطافت وجود دارد، ای کاش از سنگ سخت سرزنشها و انتقادات از آن محافظت کنی و سلامت نگهاش داری.
هوش مصنوعی: سخنان او به اندازهای شیرین و دلنشین است که احساس آن پیش از اینکه به گوش برسد، به دل مینشیند.
هوش مصنوعی: زمانی که مشرق پروین در مقابل خورشید خجالت میکشد، مانند حالتی است که صورت فردی به خاطر مستی عرق کرده باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبای صبح و نور خورشید اشاره شده است که همچون روز قیامت، همه چیز را روشن و شفاف میکند. شبنمها که در خواب و سکوت شب باقی مانده بودند، با تابش نور خورشید از خواب بیدار میشوند و زیبایی گلزار را به نمایش میگذارند. این مفهوم نشاندهنده ظهور زیبایی و روشنی پس از تاریکی و خواب است.
هوش مصنوعی: اشک مثل مرواری است که از چشمان صائب میریزد و به دامنش میافتد، هر کس که به مژههای خونین او نگاه کند، تحت تأثیر قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو را پای بگل می رود از رفتارش
واب شیرین ز عقیق لب شکربارش
راهب دیر که خورشید پرستش خوانند
نیست جز حلقه ی گیسوی بتم زنارش
هرکرا عقل درین راه مربّی باشد
[...]
گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش
جان نو داد بمن صورت معنی دارش
بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال
دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش
بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست
[...]
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش
گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند
خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش
جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل
[...]
خواجه مستست، ببین در سر و در دستارش
لطف فرما و زمانی ز کرم باز آرش
بر سر کوی تو هر کس که رسد مست شود
گویی از باده سرشتند در و دیوارش
پیش رویت ز خجالت ننماید خورشید
[...]
گردش جام که زد صنع ازل پرگارش
سرنپیچد ز خط این دایره زنگارش
سر ما و در میخانه ای که از رفعت قدر
سایه بر بام فلک می فکند دیوارش
نیست وجه من مخمور جز این دلق کهن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.